6 ـ ادامۀ مرحلۀ دوّم دورۀ انعقاد

درسنامه جلسه ششم درس خارج، ویراست دوم

به هر حال دوران امام باقر و بالاخصّ امام صادق ـ علیهما السلام ـ مقطع طلایی و پراهمّیتی در تاریخ معارف دینی و به ویژه فقه و اصول محسوب می‌شود، تلاش‌های طاقت‌فرسای آن دو امام همام خیلی زود به ثمر نشست و نشاط علمی و حدیثی، محافل نزدیک به اهل بیت ـ علیه السلام ـ را فرا گرفت و حتّی موج علمی گسترده‌ای در بین اهل سنّت ایجاد کرد، شاید در اثر همین موج است که در میان آنان در همین دوران یا به فاصلۀ کمی بعد از آن چهره‌های شاخص علمی از جمله ائمّۀ مذاهب اربعۀ اهل سنّت برخواستند.

در این مرحله، اندوختۀ روایی علم اصول کامل‌تر شد و احادیث زیادی با مضمون اصولی از سوی امامان باقر و صادق ـ علیهما السلام ـ رسیده است. موضوعات عمدۀ این احادیث عبارتند از: حجّیت خبر واحد، اصول عملیه، ردّ بر قیاس، ردّ بر اجتهاد به رأی، تعارض اخبار.

گو اینکه امام باقر و امام صادق ـ علیهما السلام ـ به روشنی می‌دیدند که این فرصت، دیگر هرگز تکرار نخواهد شد، بدین جهت، با جدّیت تمام دانش اصول را به اصحاب خود آموخته‌اند تا به نسل‌های بعد انتقال دهند؛ زیرا می‌دانستند با وجود انبوه روایاتی که روز به روز بر حجم صحیح و سقیم آن افزوده می‌شود، و با وجود هاله‌ای از ابهام و جهل که به تدریج و بر اثر مرور زمان، بر بسیاری از احکام شریعت سایه می‌افکند و با پیدایش مسائل نو به نو و مستحدثی که لازمۀ تطوّر و تحوّل حیات آدمی است، ممکن نیست شیعیان نسل‌های بعد بدون تعلیم دانش اصول از پس استنباط صحیح احکام مبتلی به خود برآیند و سرگردان نمانند.

به هر حال احادیثی از قبیل «عَلَیْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ وَ عَلَیْکُمُ التَّفْرِیع[ص1] ُ‌[1]» به روشنی اثبات می‌کند اهل بیت ـ علیهم السلام ـ در صدد بیان اصول و قواعد کلّی فقه بوده‌اند و روش اجتهاد مبتنی بر اصول را تأیید و به اصحاب خود توصیه می‌کردند، اگر بگوییم این قبیل از احادیث نورانی دستور مستقیم آنان به تأسیس و تدوین علم اصول بوده است، سخنی به گزاف نگفته‌ایم؛ چرا که تفریع صحیح احکام جز با قواعد اصولی ممکن نیست. شاید از همین روست که برخی از اخباریون در مواجهه با این حدیث ناچار شده‌اند احتمال تقیّه بودن آن را مطرح کنند![2]

البتّه روشن است که فهم و تطبیق قواعد اصولی دقّت و قوّت خاصّ خود را می‌طلبد و هر کسی توان فهم و صلاحیت تطبیق آن را ندارد، از این رو اهل بیت ـ علیهم السلام ـ تنها خواصّ اصحاب خود را که می‌دانستند توانایی لازم را دارند، تشویق به افتاء و استنباط می‌کردند[3] و اصول کلّی اجتهاد و قواعد علم اصول را به آنان می‌آموختند[4] و دأبشان این بود که در پاسخ آنها حکم شرعی را از طریق آیات[5] یا سیرۀ نبوی یا قواعد کلّی عرفی مستدَلّ می‌کردند[6]، امّا در قبال افرادی که توان فهم این دقائق را نداشتند، به بیان اصل حکم بسنده می‌کردند، بر این اساس، روایاتی که حاوی مضامین اصولی هستند، معمولاً توسّط کسانی در ردیف زراره بن اعین[7] و محمّد بن مسلم[8] نقل شده است که از فقهای اصحاب به شمار می‌رفتند.

کتب اصولی در این مرحله نوعاً تک رساله‌هایی بود که در مسأله یا مسائل محدود اصولی نگارش یافته بود. متن کتب اصولی، یا مجموعه احادیثی با محتوای اصولی بود، یا نهایتاً بیان بسیط مسائل اصولی، و در مجموع هنوز مسائل اصولی به صورت قواعدی مدوّن و در چهارچوب اصطلاحاتی خاصّ در نیامده نبود[9].

شاید بتوان گفت که اوّلین بحث اصولی که در این مرحله به نحو جدّی مورد توجّه اصحاب قرار گرفت و پیرامون آن کتبی تألیف شد، مبحث «تعارض» بود، ظاهراً نخستین کتابی که در این زمینه نگاشته شد، کتاب «علل الحدیث» تألیف یونس بن عبدالرّحمان (قبل از 125 – 208 هـ. ق) از اصحاب امام کاظم و رضا ـ علیهما السلام متوفّای 208 هـ . ق بود[10]. همچنین کتاب «اختلاف الحدیث» نگاشتۀ محمّد بن ابی عمیر (متوفّای 217 هـ . ق) از اجلّۀ اصحاب امامان کاظم و رضا ـ علیهما السلام ـ[11] و کتاب «علل الحدیث» تألیف احمد بن محمّد بن خالد برقی (متوفّای 274 یا 280 هـ. ق) از اصحاب امامان جواد و هادی علیهما السلام و صاحب نخستین موسوعۀ روایی شیعی «المحاسن»[12].

در این عصر تألیف کتبی تحت عنوان «الناسخ و المنسوخ» آغاز شد و تا مرحلۀ سوّم دورۀ انعقاد رواج داشت که ممکن است محتوایی اصولی داشته باشند[13] و شاید نخستین کسی که در میان شیعیان کتابی با همین عنوان نگاشت، عبد الرحمان اَصمّ مِسْمَعی (متوفّای اواسط قرن دوّم[14]) بود که در همین مرحله می‌زیسته است[15]، بعد از او کسانی مانند حسن بن علی بن فَضّال (متوفّای 224 هـ. ق) از اصحاب امامان کاظم و رضا ـ علیهما السلام ـ[16]ّ، دارِم بن قَبیصه (متوفّای اواخر قرن دوّم[17]) از اصحاب امام رضا علیه السلام[18] و احمد بن محمّد بن عیسی (زنده در 274 هـ. ق[19]) شیخ قمّیین و از اصحاب امامان جواد و هادی ـ علیهما السلام[20] کتبی تحت این عنوان نگاشتند.

 


[1] . «بر ما است که اصول را به شما بیاموزیم، و بر شماست که فروعات را [بر اساس این اصول] نصّ این حدیث، منقول از امام رضا ـ علیه السلام ـ است. بنگرید: وسائل الشیعه، ج27، ص62، ح52. امّا مضمون آن از امام صادق ـ علیه السلام ـ نیز منقول است: «إنَّمَا عَلَیْنَا أَنْ نُلْقِیَ إِلَیْکُمُ‌‌الْأُصُولَ وَعَلَیْکُمْ أَنْ تُفَرِّعُوا». وسائل الشیعه، ج‌27، ص: 61، ح51.

[2] . از جملۀ اینان، محدّث عالی‌مقام شیخ حرّ عاملی ـ رحمه الله علیه ـ در کتاب وسائل الشیعه، ج27، ص62 است.

[3] . مانند دستور امام باقر ـ علیه السلام ـ به اَبان بن تَغْلِب (متوفّای 141 هـ. ق) برای جلوس در مسجد و فتوا دادن به مردم: «اجْلِسْ فِی مَسْجِدِ الْمَدِینَهِ وَ أَفْتِ النَّاسَ فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ یُرَى فِی شِیعَتِی مِثْلُکَ‌«، وی بنا بر توصیف نجاشی در زمان خود در فنون قرآن و فقه و حدیث و ادب و لغت و نحو پیش‌گام بود ، بنگرید: رجال نجاشی، ص10 و 11.

[4] ّّ. به عنوان نمونه در وسائل الشیعه؛ ج‌1، ص245، ح1، در باب «أَنَّه لا ینقض الوضوء إلا الیقین بحصول الحدث» زراره سؤالی در مورد نواقض وضو می‌پرسد و امام پاسخ او را با بیان قاعدۀ استصحاب می‌دهد، در حالی که روات دیگر نیز سؤالات مشابهی از امام پرسیده‌اند و امام در جواب آنها تنها به بیان حکم شرعی اکتفا نموده است.

[5] . مانند پاسخی که امام صادق ـ علیه السلام ـ به عبد الاعلی بن اعین عجلی کوفی (زنده در 148 هـ. ق) دادند، هنگامی که از نحوۀ مسح بر انگشت پانسمان‌شدۀ پا می‌پرسد: «یُعْرَفُ هَذَا وَ أَشْبَاهُهُ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: مٰا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ». وسائل الشیعه، ج‌1، ص464، ح5 . عبد الاعلی بن اعین از مجموعه کسانی است که شیخ مفید ـ قدّس سرّه ـ در رسالۀ «جوابات أهل الموصل»، ص25 و 39 آنان را مبرّای از طعن و ذمّ دانسته و با عناوینی از قبیل «فقهای اصحاب ائمه علیهم السلام»، «اعلام و رؤسایی که از آنها حلال و حرام و فتوی و احکام اخذ می‌شد»، «صاحبان اصول مدوّن و تصانیف مشهور» معرّفی می‌کند.

[6] . در نمونه‌ای جالب، زراره و محمّد بن مسلم با امام باقر ـ علیه السلام ـ بحثی اجتهادی پیرامون «حکم نماز مسافر» دارند و امام رموز فهم کتاب و نحوۀ استنباط وجوب تقصیر نماز را با استدلال به قرآن و سیرۀ نبوی به آنان می‌آوزد: قَالا: قُلْنَا لِأَبِی جَعْفَرٍ ـ علیه السلام ـ : مَا تَقُولُ فِی الصَّلَاهِ فِی السَّفَرِ، کَیْفَ هِیَ وَ کَمْ هِیَ؟ فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ وَ إِذٰا ضَرَبْتُمْ فِی الْأَرْضِ فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنٰاحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلٰاهِ (نساء، 101) فَصَارَ التَّقْصِیرُ فِی السَّفَرِ وَاجِباً کَوُجُوبِ التَّمَامِ فِی الْحَضَرِ. قَالا: قُلْنَا لَهُ: إِنَّمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «فَلَیْسَ عَلَیْکُمْ جُنٰاحٌ» وَ لَمْ یَقُلِ افْعَلُوا، فَکَیْفَ أَوْجَبَ ذَلِکَ؟ فَقَالَ ـ علیه السلام ـ : أَ وَ لَیْسَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی الصَّفَا وَ الْمَرْوَهِ: «فَمَنْ حَجَّ الْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلٰا جُنٰاحَ عَلَیْهِ أَنْ یَطَّوَّفَ بِهِمٰا» (بقره، 158) أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الطَّوَافَ بِهِمَا وَاجِبٌ مَفْرُوضٌ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذَکَرَهُ فِی کِتَابِهِ وَ صَنَعَهُ نَبِیُّهُ؟ وَ کَذَلِکَ التَّقْصِیرُ فِی السَّفَرِ شَیْ‌ءٌ صَنَعَهُ النَّبِیُّ ـ صلّی الله علیه و آله ـ وَ ذَکَرَهُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ. شخصیت بلند منزلۀ زراره و محمّد بن مسلم بی‌نیاز از توصیف است. وسائل الشیعه؛ ج‌8، ص: 517 و 518، ح2

[7] . به عنوان مثال، سه روایت اصلی استصحاب را زراره از امام نقل کرده است: وسائل الشیعه؛ ج‌1، ص245، ح1، و ج‌3، ص466‌، ح1 و ج‌8، ص217‌، ح3.

[8] . از وی روایات متعدّدی با مضامین اصولی رسیده است، از باب نمونه: در موضوع نسخِ حدیث: وسائل الشیعه، ج‌27، ص108‌، ح4، در موضوع ترجیح حدیث به موافقت با کتاب: مستدرک الوسائل، ج‌17، ص304، ح5، در موضوع استصحاب: وسائل الشیعه، ج‌1، ص247‌، ح6.

[9] . در موسوعه طبقات ‏الفقهاء، ج‏2، ص20، در حالات ابوسعید ابان بن تغلب بن رباح جریری، متوفّای 141 هـ. ق آمده است: «ولأبان بن تغلب کتب، منها: … الأُصول فی الروایه على مذهب الشیعه»، در نگاه نخست شاید به نظر رسد که کتاب مزبور می‌تواند اصولی باشد، امّا حقیقت آن است که در مآخذ قدیمی رجال و تراجم هیچ اسمی از چنین کتابی نیامده است، ظاهراً مؤلّفین محترم موسوعۀ مزبور از این عبارت فهرست ابن ندیم، در صفحۀ 276: « أبان بن تغلب، وله من الکتب کتاب معانی القرآن لطیف، کتاب القراءات، کتابٌ من الأصول فی الروایه على مذاهب الشیعه» چنین برداشتی کرده‌اند، امّا روشن است که ابن ندیم در صدد اشاره به اصلی (کتاب روایی) است که ابان بن تغلب از روایات باقرین ـ علیهما السلام ـ گردآورده بود، همانطور که در شرح احوال او نیز به این اصل اشاره شده است: بنگرید: فهرست شیخ طوسی، ص59.

[10] . کتابی به این نام در رجال نجاشی، ص447 به یونس نسبت داده شده است و همان‌طور که پیش‌تر گفته شد، در فهرست شیخ طوسی، ص511، نام کتاب وی «اختلاف الحدیث» ثبت شده است.

[11] . رجال نجاشی، ص327.

[12] . رجال نجاشی، ص76. در فهرست شیخ طوسی، ص63 نام کتاب وی «اختلاف الحدیث» ثبت شده است.

[13] . دقیقاً معلوم نیست محتوای این رساله‌های ماهیت اصولی داشته است، یا کلامی یا تفسیری؛ زیرا مبحث نسخ، به تناسب در هر سه علم مطرح می‌شود.

[14] . أعیان‏الشیعه، ج‏1، ص128.

[15] . نجاشی در رجال خود، ص217، این کتاب را به او نسبت داده است و در عین حال وی را «ضعیفٌ غالٍ لیس بشیءٍ» معرّفی کرده است، در کتاب أعیان‏الشیعه، ج‏1، ص128، وی نخستین مؤلّف در موضوع ناسخ و منسوخ معرّفی شده است.

[16] . رجال نجاشی، ص36.

[17] . أعیان‏الشیعه، ج‏1، ص128.

[18] . رجال نجاشی، ص162.

[19] . از آن جهت که وی در تشییع جنازه «احمد بن محمّد بن خالد برقی» متوفّای 274 یا 280 هـ. ق حاضر بوده است، به دست می‌آید که وی حدّ اقلّ تا سال 274 زنده بوده است، بنگرید: موسوعه طبقات ‏الفقهاء، ج‏3، 100.

[20] . رجال نجاشی، ص82؛ فهرست شیخ طوسی، ص69. برخی او را از اصحاب امام هادی ـ علیه السلام ـ نیز دانسته‌اند که برای ما ثابت نشد.


[ص1]؟

 

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

دو + 18 =