3 ـ ملاک دورۀ علم
قبل از آنکه به تبیین ادوار علم اصول بپردازیم، ابتدا لازم است معیار شکلگیری یک «دوره» در ادوار علم را بیان کنیم:
ملاک دورۀ علم
معیار شناسایی یک دورۀ علمی چیست؟ دیدگاهها در این باره متفاوت است:
برخی ملاک را جهش چشمگیر علمی و اوجگیری آهنگ رشد و تکامل علم دانستهاند، شهید صدر ـ قدّس سرّه ـ در «المعالم الجدیده» و آیت الله سیستانی در «الرافد فی علم الاُصول» از جمله کسانی هستند که چنین معیاری را در تقسیم خود ملحوظ داشتهاند[1]. از دید اینان، آغاز یک دوره، مقارن با شروع دوران جدیدی از رشد و رونق علم است که معمولاً با ظهور یک دانشمند برجسته همراه است.
برخی نیز هر گونه تحوّل و تغییر مهمّی را ملاک قرار دادهاند و لو این که این تحوّل در جهت منفیّ و در مسیر تنازل علم باشد. دکتر ابوالقاسم گرجی، در کتاب «تاریخ فقه و فقها» از این دسته است.
هر چند هـر دو دیدگاه میتواند به نوبۀ خود صحیح باشد، امّا حقیقت آن است که دیدگاه دوّم که در صدد است نگاهی جامع و فراگیر به سیر تحوّلات علم بیافکند، به اهداف و آثاری که برای مطالعۀ تاریخ علم برشمردیم ـ از جمله آسیبشناسی مسیر تکاملی علم در حال و آینده ـ نزدیکتر است، از این رو است که میبینیم در کتبی که بر اساس دیدگاه نخست ادوار علم را طبقهبندی کردهاند، علل تاریخی رکود و ایستایی علم به نحو جدّی مورد توجّه و بررسی قرار نگرفته است.
بنابراین در مبحث آتی، ادوار علم اصول را بر پایۀ تحوّلات مهمّ این علم در بستر تاریخ بنا خواهیم کرد تا تصویر روشنی از گذشتۀ پرفراز و نشیب این علم ارائه دهیم.
عوامل رشد و رونق علم
رشد و رونق علم را میتواند در دو سطح ارزیابی کرد:
1 ـ رشد کمّی علم؛ به معنای افزایش حجم مسائل و گزارههای علمی و گشودن شدن باب بحثهای جدید.
2 ـ رشد کیفی علم که خود محورهای متنوّعی دارد از جمله: عرضۀ نظریّات جدید در مسائل کهن، تحکیم باورهای پیشین علم از راه ارائۀ استدلالات جدید یا بازسازی ادلّۀ قبلی، یافتن راهحلّ های جدید برای علاج مشکلات علمی، بهبود نحوۀ تبیین مطالب علم و بهینهسازی شکل تبویب مباحث آن.
عوامل این رونق به اختصار چنین است:
1 ـ ظهور شخصیتهای نابغه و شاگردپرور و جریانساز، همانند شیخ مفید، علامۀ حلّی، وحید بهبهانی و شیخ انصاری ـ قدّس سرّهم ـ در تاریخ علم اصول.
2 ـ تضارب آراء در درون علم و بین ارباب علم، که این مهمّ معمولاً با تشکیل حوزههای بزرگ علمی در شهرهای مختلف فراهم شده است، مانند حوزههای بغداد، نجف، اصفهان، قم، حلّه و حلب.
3 ـ انتقادات و هجمههایی که از بیرون علم هدایت میشود و گاه ارزش و اعتبار کلّیت آن را هدف قرار میدهد، مانند حملات سنگین اخباریون به ساحت علم اصول که منجرّ به شناسایی خلأها و حفرههای علم اصول شد و در نهایت به عاملی برای بازسازی و استحکام علم اصول تبدیل شد.
4 ـ داد و ستدهای میان علوم و تأثیراتی که برهم میگذارند، مانند تأثیرات علوم فقه، فلسفه، و کلام بر بسط و عمق علم اصول.
5 ـ شکلگیری فرهنگ مناسب پرورش و پویایی علم، فرهنگی که علم محور و عالمنواز بوده، از تعصّب و تقلید پرهیز دهد و روحیۀ حقیقتجویی و کاوش و نوآوری را ترویج کند و آفاق فکری را برای پذیرش یافتههای نو باز نماید و سعۀ صدر و توان تحمّل آراء متفاوت را داشته باشد.
6 ـ فراهم شدن بسترهای مناسب سیاسی، اقتصادی و اجتماعی، که البتّه در این میان نقش حکومتها با ایجاد محیط امن و آرام، تأسیس مدارس، کتابخانهها و مراکز تحقیق، فراهم نمودن امکان ارتباط میان محافل علمی، ارجنهادن به علم و تکریم عالمان و تشویق متعلّمان و تأمین معاش آنان، ، پرهیز از مداخلۀ غیر عالمانه در حوزۀ تخصّصی علوم… در به وجود آمدن چنین بسترهایی بسیار پررنگ و برجسته است.
7 ـ پیشرفت تکنولوژی و فراهم شدن روشهای جدید نشر علوم و پیدایش ابزارهای نوین تحقیق علمی، مانند پیدایش صنعت چاپ در دوران رنسانس و اختراع کامپیوتر و اینترنت در عصر کنونی.
[1] . آیت الله سیّد علی سیستانی در الرافد، ص15: «إنّ معیار الدور بحسب تصورّنا لا یرتبط بالمرحله الزمنیه للعلم ، إذ ربّما تمرّ المرحله الزمنیه من دون حصول أیّ تطوّر وتجدید فی مسیره العلم وتکامله ، وإنّما معیار الدور المتمیّز عن غیره من الأدوار هو ببروز النظریّات المتطوّره التی تدفع بمسیره الفکر للأمام ، وهذا إنّما یحدث عاده نتیجه التنافس العلمی والمبارزات الثقافیه ، فکما أنّ المجتمعات تترقّى فی سلم الحضاره نتیجه التنافس الاقتصادی والثقافی فیما بینها ، فکذلک تطوّر أیّ فکر کان یحتاج لنوع من الصراع الحادّ بین أقطاب هذا الفکر لیساهم ذلک الصراع فی بلوره النظریات وتجدّدها».