1 – تاریخ علم

مقدّمه: تاریخ علم

نگرش تاریخی به علم، در دو سطح قابل تصویر است:

1 ـ  در سطح کلان

بررسی علّت و نحوۀ پیدایش علم و سیر تحوّلات کلّی و کلان آن در طول تاریخ، بدان معنا که با ملاحظۀ جریان کلّی حاکم بر علم ومحافل علمی، از فراز و فرودها و قبض و بسط‌های آن علم در بستر تاریخ گزارش شود و عوامل این تحوّلات بررسی گردد. و در کنار آن، شخصیت‌های مؤسّس و مبتکر علم، به همراه آراء شاخص و تصانیف مهمّ و مؤثّرشان، تا آن مقدار که در این تحوّلات علمی دخالت دارند، مورد مطالعه قرار ‌گیرند. بر این نحوه بحث معمولاً عناوینی از قبیل « تاریخ علم» یا «ادوار علم» اطلاق می‌شود.

2 ـ در سطح خرد

بررسی تاریخی یک مسألۀ مشخّص با مطالعۀ چرایی و چگونگی ورود آن به دائرۀ مسائل علم، شناسایی مُثبِتین و مُنکرین آن به ترتیب تاریخی، و بررسی سیر تغییراتی که در طول زمان در نحوۀ استدلال، شکل تبیین و فروعات و نتائج یافته است.

پیشینۀ پژوهش در تاریخ علوم دینی

نگرش تاریخی نوع دوّم کم و بیش در لابلای کتب دینی دیده می‌شود، خصوصاً در  علم فقه به جهت اعتبار و اهمّیتی که دیدگاه قدما در تشخیص حکم شرعی دارد، این نگاه بیشتر مورد عنایت بوده است، از باب نمونه شیخ اعظم انصاری ـ قدّس سرّه ـ در کتاب «مکاسب» هر مسأله را ابتدا از این زاویه بررسی کرده است، وی مقیّد است که در هر مسأله اقول فقها را به ترتیب زمانی آنان نقل و بررسی کند، و از این رو حجم وسیعی از کتاب مکاسب به نقل اقوال آنان اختصاص یافته است، هدف او و امثال او از این کار، علاوه بر اشراف و احاطۀ بر ادلّه و زوایای خفیّ مسأله، تعیین وضعیت اجماع یا شهرت در آن است.

امّا پژوهش در نگرش تاریخی نخست یا همان تاریخ علم و ادوار آن، علی رغم آنکه در محافل علمی امروز جهان مرسوم بوده و اهمیت بسیاری یافته است، از مباحث مهجور در سطح حوزه‌های علمیه به شمار می‌رود، در میان شیعه به نظر می‌رسد نخستین کسی که تاریخ علم را در عرصۀ علوم دینی تعقیب کرد، مرحوم استاد محمود شهابی خراسانی ـ رحمه الله علیه ـ  در کتاب مبسوط «ادوار فقه» و مقدّمۀ مختصر «تقریرات اصول» است، شهید سید محمد باقر صدر ـ قدّس سرّه ـ نیز با تألیف کتاب «المعالم الجدیده» از پیش‌گامان این رشته محسوب می‌شود[1]. این تلاشها هر چند در جای خود ارزنده و قابل تقدیر است، امّا تا کمال مطلوب فاصلۀ بسیار دارد. باید پذیرفت که تاریخ علم در عرصۀ علوم دینی هنوز در دوران نوزادى خود به سر مى برد و برای آنکه بالغ شود و به مرحلۀ پختگی درآید، مطالعات وسیع و تحقیقات دامنه‌داری را می‌طلبد.

فوائد نگرش تاریخی به علم

به هر حال مطالعۀسیر تاریخی هر علمی و اطّلاع از نحوه پیدایش و سیر تحوّلات آن، چه در سطح خرد و چه در سطح کلان آن، فوائد قابل اعتنایی را به دنبال دارد:

1 ـ برای مطالعۀ اصل علم و تحقیق و پژوهش در آن ایجاد انگیزه می‌کند.

2 ـ ذهن پژوهشگر را از کلیشه‌ و قالب امروزین علم رها می‌کند و راه اجتهاد را بر او هموار می‌نماید؛ چرا که مطالعۀ رفت و آمدهای علمی و نقد و ردّ گزاره‌هایی که روزی در آن علم مسلّم انگاشته می‌شد، هیمنۀ شکل امروزین علم و عظمت شخصیت اساطین و عالمان آن را ـ که گاه مانع اساسی ابداع و اجتهاد است ـ از میان بر ‌می‌دارد و محقّق را از مسلّم انگاشتن مسائل علم و غیر قابل مناقشه ‌دانستن آنها پرهیز می‌دهد.

3 ـ آشنایی با ارباب علم و کتب آنان و شناخت دوره و سبک علمی و آراء شاخصشان، کمک شایانی در درک و تحلیل نظریّات آنان خواهد داشت.

4 ـ شناخت تحلیلی فراز و فرودهای علم در طول تاریخ، عوامل رشد و رکود آن را نمایان می‌کند و مسیر تکامل آن را آفت‌زدایی می‌نماید و مانع از خروج آن از بستر طبیعى خود در آینده می‌شود.

5 ـ زوایای خفیّ علم را آشکار کرده، زمینه را برای پرسش‌ها و جرقه‌های علمی که موجب پیدایش طرح‌ها و دیدگاه‌های نو می‌شود، مساعد می‌کند.

 


[1] . به موازات شیعه، در میان اهل سنّت نیز تلاش‌هایی در این راستا دیده می‌شود، آقای مهدی علیپور در مقالۀ پربار «مأخذشناسی تاریخ علم اصول» می‌نویسد: «بى تردید پیدایش رسمى دانشى به نام «تاریخ اصول» از نیم قرن تجاوز نمى کند. محقّقان اهل سنّت، شاید اندکى پیش‌تر از اصولیان شیعه به این امر پرداختند. از این میان مى توان به استاد محمد ابوزهره (م 1395 هـ. ق) در مقدمه‏کتاب «اصول فقه» و دکتر شعبان اسماعیل (ت 1359 هـ. ق) در کتاب «علم الاصول؛ تاریخه ورجاله» دو تن از اساتید برجسته اصول و فقه در دانشگاه الازهر و دیگر دانشگاه‌هاى مصر اشاره کرد که به تاریخ علم اصول در میان اهل سنّت پرداخته‌اند». بنگرید: فصلنامۀ فقه اهل بیت، شماره33.

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

نوزده − هفده =