87 ـ دلالت تصوّری و تصدیقی

اقسام دلالت

دلالت یعنی انتقال ذهن از یک شیء به شیء دیگر، در دلالت تصوّری فرد از تصوّر به تصوّر، و در دلالت تصدیقی از تصدیق به تصدیق منتقل می‌شود، پس رهاورد دلالت تصوّری، تصوّر مفهوم و رهاورد دلالت تصدیقی، تصدیق و اذعان به یک قضیّه است.

1 ـ دلالت تصوّری:

این دلالت پایین‌ترین سطح هوشیاری را نیاز دارد؛ چرا که صرف تداعی ذهنی است، دالّ و مدلول در این دلالت هر دو از سنخ تصوّر هستند، ذهن بشر برحسب خلقتش اگر دو امر را باهم به نحو مکرّر یا در فضای قوی عاطفی تصوّر کند، میان آن دو ارتباط می‌دهد، به گونه‌ای که هر گاه یکی به ذهن خطور کند، دیگری را نیز به خاطر می‌آورد. همین پدیدۀ تکوینی منشأ دلالت تصوّری است. مثلاً اگر دو شخصیت را مکرّراً با هم ببنید، با دیدن هر یک، به یاد دیگری می‌افتید، هم‌چنین اگر یک بار در خیابانی با صحنۀ تصادف مواجه شوید، دفعات بعد که از آن خیابان بگذارد، یاد آن صحنه می‌افتید.

خطور معنا به ذهن که به هنگام شنیدن کلمات یا خواندن آنها رخ می‌دهد، از جنس دلالت تصوّری است.

از دلالت تصوّری به تنهایی هیچ حقیقتی را نمی‌توان دریافت.

2 ـ دلالت تصدیقی

این دلالت نیازمند سطح نسبتاً بالاتری از هوشیاری است، دالّ و مدلول در این دلالت هر دو از سنخ قضیّه هستند، انتقال ذهن از یک قضیّه یا قضایای متعدّد، به قضیّۀ دیگر دلالت تصدیقی است، مثلاً دلالت وجود دود، بر وجود آتش دلالت تصدیقی است. همین طور انتقال از صغری و کبری به نتیجه.

دلالات سه‌گانۀ لفظی

اصولیون معتقدند: لفظ می‌تواند تا سه دلالت داشته باشد: یکی تصوّری و دو تا تصدیقی.

1 ـ دلالت تصوّری

دلالت تصوّری لفظ، همان تداعی معنا به هنگام تصوّر لفظ به واسطۀ شنیدن یا خواندن آن است، یک لفظ ممکن است با معانی مختلفی ارتباط ذهنی داشته و بتواند در آنها استعمال شود، امّا عادتاً معنایی به ذهن خطور می‌کند که نسبت به سایر معانی انس ذهنی بیشتری به لفظ داشته باشد.

بر این اساس می‌توان گفت که در شکل‌گیری مدلول تصوّری، وضع دخالت دارد؛ زیرا وضع موجب می‌شود که یک معنا با لفظ نزدیک‌ترین رابطۀ ذهنی را پیدا کند، در درجۀ بعد قرائن متّصله قوی که بتوانند ظهور تصوّری کلام را بر هم زنند نیز، خالی از تأثیر نیستند، مثل شهرت معنای مجازی و یا برخی قرائن حالیه که موجب می‌شوند در ذهن، معنای غیر موضوع له به لفظ نزدیک‌تر شود.

2 ـ دلالت تصدیقی اوّل

متکلّم این لفظ را در چه معنایی استعمال کرده است؟ مراد استعمالی او چیست؟ به بیان دیگر: او با استعمال این این لفظ می‌خواهد چه معنایی را به ذهن مخاطب خود انتفال دهد؟

پاسخ این سؤال در دلالت تصدیقی نخست داده می‌شود، در این دلالت به این قضیّه دست می‌یابیم که: «معنایی که مراد متکلّم جهت انتقال به مخاطب است، فلان است».

برای آنکه بفهمیم متکلّم آیا اساساً از الفاظ، ارادۀ معنایی کرده است یا نه، باید در درجۀ اوّل به حال او توجّه کرد که مثلاً آیا هوشیار است یا بی‌هوش؟ و اگر هوشیار است آیا در صدد افادۀ معنایی است یا آنکه صرفاً الفاظی را به منظور تمرین صدا ـ مثلاً ـ بر زبان رانده است؟ و در درجۀ بعد، برای اینکه بفهمیم چه معنایی را اراده کرده است، به سراغ دو امر باید رفت: یکی: مدلول تصوّری، یعنی نزدیک‌ترین معانی‌ای که معمولاً به هنگام تصوّر آن الفاظ به ذهن خطور می‌کند، و دیگری: قرائنی که کلام متکلّم را همراهی می‌کنند. بر این اساس این دو امر، می‌توان مراد استعمالی متکلّم را دریافت.

2 ـ دلالت تصدیقی ثانی

بعد از آنکه مخاطب دانست متکلّم از الفاظ ارادۀ انتقال چه معنایی را به ذهن او دارد، این سؤال در ذهنش مطرح می‌شود که آیا این معنا مراد جدّی او است، یا آنکه وی از روی شوخی یا تقیه یا امتحان مخاطب و ارزیابی واکنش او چنین معنایی را به ذهن او انتقال داده است؟ اگر مراد جدی او باشد، زمینه برای دلالت تصدیقی ثانی فراهم می‌شود.

روشن است که برای شناخت این امر که آیا مخاطب جدّی است یا نه، باید به حال او رجوع کرد، و اگر جدّی بودن او تشخیص داده شد، مراد جدّی او بر پایۀ مدلول تصدیقی اوّل کلامش، به ضمیمۀ قرائنی که مربوط به این سطح از دلالت است، تعیین می‌شود.

پس اگر سه شخصیّت را به عنوان لافظ در نظر بگیریم: یکی: فردی بی‌هوش ، دیگری: فردی هوشیار امّا در مقام شوخی و سوّمی: فردی هوشیار و جدّی، لفظ صادر از اوّل، تنها می‌تواند مدلول تصوّری داشته باشد، و لفظ صادر از دوّمی، می‌تواند مدلول تصدیقی ثانی را دارا باشد، و لفظ صادر از سوّمی، قابلیت دارد تا از هر سه دلالت بر خوردار باشد.

ناگفته نماند که ترتیب این سه دلالت از تصوّری به تصدیقی ثانی در جانب مخاطب است، و الا از طرف متکلّم مسأله درست بر عکس است؛ چرا که ابتدا غرضی در نفس متکلّم شکل می‌گیرد، و سپس وی برای تحصیل غرض خود تصمیم می‌گیرد که چه معنایی را به مخاطبش انتقال دهد، و دست آخر کلام خود را به نحوی برمی‌گزیند که بیشترین قرابت را به معانی مزبور داشته باشند.

هماهنگی دلالات ثلاث لفظ

بنا بر آنچه گفتیم، معلوم می‌شود که مدلول تصدیقی اوّل بر پایۀ مدلول تصوّری شکل می‌گیرد؛ زیرا یک قانون نانوشتۀ عقلایی وجود دارد که متکلّم هر گاه قصد افادۀ معنایی را داشت، کلامش را به گونه‌ای بیاورد که آن معنا نزدیک‌ترین معنی به لفظ شود. البتّه در این میان راه برای قرائن متّصله‌ای که در مرحلۀ تصوّر نقشی نداشتند، باز خواهد بود تا در شکل گیری نهایی مدلول تصدیقی اوّل، ایفای نقش کنند.

هم‌چنین مدلول تصدیقی ثانی بر پایۀ مدلول تصدیقی اوّل شکل می‌یابد، این نیز بر اساس یک قانون نانوشتۀ عقلایی است که متکلّم هر گاه غرضی جدّی را در نظر داشت، نزدیک‌ترین معنا به غرض خود را به مخاطبش القاء کند.

از هماهنگی بین دلالات مزبور، به عبارات مختلفی تعبیر شده است، مثل: «اصاله التطابق بین الإرادتین»، یا « اصاله التطابق بین المدلول التصوّری و التصدیقی» و یا «أصاله التطابق بین الجدّ و الاستعمال‏».

اصاله الحقیقه حاکی از حجّیت تطابق مدلول تصوّری و مدلول تصدیقی اوّل است، و اصاله العموم، اصاله الإطلاق، اصاله الجدّ و اصاله عدم التقدیر هرکدام حاکی از حجّیت نوعی تطابق میان دلالت تصدیقی اوّل و تصدیقی ثانی است.

این تطابق بین دلالات، هم‌چنان ثابت است تا وقتی که قرینه‌ای آن را برهم بزند، البتّه قرینۀ منفصل، هیچ تأثیری بر هیچ یک از دلالات ثلاث نمی‌گذارد؛ زیرا اساساً وقتی قرینه منفصل نامیده می‌شود که دلالات ثلاث ذو القرینه تماماً شکل گرفته باشند. امّا قرینۀ متصل، قطعاً در دلالات تصدیقی مؤثّر است و می‌تواند موجب تغییر مدلول‌های تصدیقی شده و در نتیجه تطابق آنها را با مدلول پیشین برهم زند، مثلاً قرینۀ صارفه موجب می‌شود که مراد استعمالی متکلّم متفاوت از معنای حقیقی لفظ که معمولاً به محض شنیدن آن به ذهن خطور می‌کند (مدلول تصوری) بشود.

امّا سؤال اینجا است که آیا قرینۀ متّصل در دلالت تصوری مؤثّر است؟ مشهور پاسخ منفی می‌دهند؛ امّا حقیقت آن است که ـ همانطور که اشاره شد ـ این امر به شدّت اتّصال و قدرت قرینۀ متصل مرتبط است، زیرا  اگر قبل از تداعی معنا در ذهن، در کنار لفظ، قرینۀ متصل نیز به تصوّر درآید، ممکن است ذهن، دیگر به سمت معنایی که به هنگام شنیدن لفظ مجرّد بدان منتقل می‌شد، نرود. به عبارت دیگر، جای معنای اقرب به ذهن عوض شود.

نکته

برخی قائلند که دلالت تصوّری اصلاً دلالت نیست، بلکه صرف تداعی معانی است، در حالی که مشهور آن را دلالت خوانده‌اند. حقیقت امر آن است که این نزاع لفظی است، مثلاً مرحوم مظفّر در المنطق، دلالت را چنین تعریف کرده است: «الدلاله هی: کون الشئ بحاله إذا علمت بوجوده انتقل ذهنک إلى وجود شئ آخر»[1]، بنابر این، از دید او همواره آنچه که ذهن بدان منتقل می‌شود، یک «تصدیق» (وجود شیء آخر) است، پس طبیعی است که او دلالت تصوّری را به عنوان یک دلالت نپذیرد: «الدلاله التصوریه التی یسمونها دلاله لیست بدلاله، وإن سمیت کذلک، فإنه من باب التشبیه والتجوز، لأن التصوریه فی الحقیقه هی من باب تداعی المعانی الذی یحصل بأدنى مناسبه»[2]. امّا اگر آن را به «انتقال الذهن من شیء إلی شیء آخر» تفسیر کنیم[3]، مسلّماً شامل دلالت تصوّری نیز می‌شود.

 


[1] . المنطق، ص40.

[2] . اصول الفقه، ص19 و 20.

[3] . بحوثٌ فی علم الاُصول، ج1، ص104.

 

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

2 × 2 =