7 ـ مرحلۀ سوّم: از اوائل غیبت صغری تا اوائل غیبت کبری.

درسنامه جلسه هفتم، ویراست دوم

بر عکس آنچه به نظر می‌رسد، با پایان عصر حضور و شروع دوران غیبت توجّه شیعیان به حدیث و ضبط و نقل و تدوین آن افزایش یافت و به نسبت سال‌های حضور، از کنکاش‌های عقلانی و کاوش‌های محتوایی کاسته شد. از این رو مباحث کلامی و اصولی بیشتر در شکل رواییش دنبال می‌شد. جوّ غالب این دوره، در دست جریان حدیث‌گرا بود، جریانی که برخی از اخباریونِ قرون 11 و 12، خود را ادامه‌دهنده راه آنان می‌دانستند. برخی از چهره‌های برجستۀ این جریان که معمولاً ایرانی و از شهر «قم» بودند، به ترتیب تاریخ وفات عبارتند از: محمّد بن یعقوب کلینی رازی (متوفّای 329 هـ. ق) صاحب موسوعۀ گران‌سنگ کافی، علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمّی، صدوق اوّل (متوفّای 329 هـ. ق)، محمّد بن الحسن قمّی معروف به «ابن ولید» (متوفّای 343 هـ. ق)، جعفر بن محمد قمّی معروف به «ابن قولویه» (متوفّای 368 هـ. ق)، صاحب کتاب «کامل الزیارات». محمّد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه‏ معروف به «شیخ صدوق» (حوالی 306- 381 هـ. ق) صاحب کتاب ماندگار «فقیه من لایحضره الفقیه».

مباحث اصولی رایج در مرحلۀ سوّم

در این مرحله هر چند بر حجم کتبی که حاوی موضوعات اصولی باشند، افزوده شد، امّا با رونق گرفتن علم اصول در میان اهل سنّت خصوصاً بعد از ظهور ابن ادریس شافعی (150ـ 204 هـ. ق) و رواج رو به رشد روش‌های مغایر با سیرۀ اهل بیت در میان آنها، اصول شیعه در این دوران رنگ و بویی انتقادی به خود گرفت و در قامت نقد مبانی اجتهادی اهل سنّت ظاهر شد، از این رو در این مرحله شاهد افزایش چشمگیر کتبی هستیم که در نقد و ردّ مبانی اجتهادی اهل سنّت نوشته شده است امّا هیچ اثری که در صدد تنقیح و تبیین جامع علم اصول بر مبنای شیعی باشد، ثبت نشده است.

به عنوان نمونه تعداد کتبی که تاریخ‌نگاران در موضوع قیاس ثبت کرده اند، نشان می‌دهد که تلاش علمای شیعی در ردّ قیاس از اواخر قرن سوّم و در طول قرن چهارم شدّت گرفته است، از نویسندگانی که در این موضوع دست به تألیف زده‌اند، یکی عبدالله بن جعفر حمیری (متوفّای حوالی 310 هـ. ق[1]) از معاصرین کلینی است. دیگری ابوسهل نوبختی متوفّای 311 است که کتابی با نام «ابطال القیاس» نگاشته است[2]، ابو محمّد یحیی بن محمّد علوی زباری (318 ـ 376 هـ. ق) نیز کتابی در ابطال قیاس تألیف کرد[3]، هم‌چنین عبد الله بن عبد الرّحمن زبیری کتابی به نام «الاستفاده، فی الطعون على الأوائل والردّ على أصحاب الاجتهاد والقیاس» نوشت[4]. از محمّد بن جُنَید کاتب اسکافی متوفّای 381[5] نیز کتابی به نام «کشف التنویه والإلباس علی أغمار الشیعه فی أمر القیاس» ثبت شده است[6].

مسألۀ نسخ نیز هم‌چنان مورد توجّه مؤلّفان شیعه بود و در این مرحله نیز کتاب‌هایی تحت عنوان «الناسخ والمنسوخ» به برخی از جمله: علی بن ابراهیم بن هاشم قمّی (زنده در 307 هـ. ق )[7] عبدالعزیز بن یحیى جَلُودى (متوفّای 332 هـ. ق)[8] و محمّد بن عبّاس معروف به «ابن حَجّام»، (زنده در 328 هـ. ق)[9] نسبت داده شده است.

یکی از موضوعاتی که در این دوران و حتّی پیش از آن به تبع شافعی در الرساله مورد توجّه اهل سنّت قرار گرفت، مبحث «خبر واحد» بود، در کتب رجال و تراجم تصنیفات زیادی در این موضوع به اهل سنّت نسبت داده شده است که نشان می‌دهد یکی از مبانی رایج در میان اهل سنّت بوده است، ابوموسی عیسی بن ابان بغدادی (متوفّای 221 هـ. ق)[10]، ابوسلیمان داود بن علی ظاهری اصفهانی (202 ـ 270 هـ. ق)[11]، ابومحمّد قاسم بن محمّد اموی (حدود 220- 276 هـ. ق)[12] ابوالحسن علی بن موسی قمّی (متوفّای 305 هـ. ق)[13] از جمله کسانی هستند که که در ترجمۀ آنها رساله‌ای تحت عنوان «خبر الواحد» دیده می‌شود، در میان شیعیان در این مورد هیچ موضوع منفیّ و سلبی دیده نمی‌شود، بلکه بر عکس، در فهرست تألیفات ابومحمّد حسن بن موسى نوبختی (متوفّای حدود 310 هـ. ق) ـ که پسر خواهر ابوسهل نوبختی بود ـ به «کتابی در خبر واحد و عمل به آن» تصریح شده است[14] ، به نظر می‌رسد نخستین شیعه‌ای است که در این‌باره قلم زده است. از مجموع این قرائن می‌توان فهمید که در محافل شیعی آن زمان جوّ غالب با کسانی بوده است که قائل به حجّیت خبر واحد بوده‌اند و این جوّ تا زمان شیخ مفید استمرار داشته است.

منابع تاریخ از رساله‌هایی تحت عنوان «الخصوص والعموم» گزارش داده‌اند، که ممکن است اصولی باشد، مانند کتاب «الخصوص والعموم والأسماء والأحکام»، نگاشتۀ ابو سهل اسماعیل بن علی نوبختی (237- 311 هـ. ق)[15] و کتاب «الخصوص والعموم» تألیف ابومحمّد حسن بن موسی نوبختی (متوفّای حدود 310 هـ. ق)[16]. این عنوان را شافعی در کتاب «الرساله» مورد بحث قرار داده است هر چند مطالب او بیشتر جنبۀ فقهی و تفسیری دارد تا اصولی[17]، بعد او نیز در میان اهل سنّت کتبی تحت نام «الخصوص والعموم» از رجالی مانند ابو سلیمان داود بن علی ظاهری اصفهانی (202 ـ 270 هـ. ق)[18] و ابواسحاق ابراهیم بن احمد مَرْوَزی (متوفّای 340 هـ. ق)[19] دیده می‌شود.

شخصیت برجستۀ این دوران که در ترجمۀ او بیشترین تألیف در زمینۀ اصول، ثبت شده است، «ابوسهل اسماعیل بن علی بن اسحاق نوبختی» (237- 311 هـ. ق) است، وی شیخ متکلّمین شیعه در بغداد بود و در زمان خود شخصیت اوّل خاندان رفیع نوبختیان محسوب می‌شد[20]، برای وی کتب فراوانی فهرست کرده‌اند که به نظر می‌رسد برخی از آنها در موضوع علم اصول باشد: «الخصوص والعموم والأسماء والأحکام»، «نقض على مسأله عیسى بن أبان فی الاجتهاد»[21]، «نقض رساله الشافعی»، «ابطال القیاس»، «نقض اجتهاد الرأی على ابن الراوندی»[22]. و همان‌طور که پیدا است عمدۀ این کتب (چهار کتاب آخر) در نقد اصول اهل سنّت است، و به نظر می‌رسد مهمترین آنها همین نقضی است که بر کتاب «الرساله» شافعی نوشته است که ظاهراً اولین نقد شیعی بر کتاب شافعی است.

 


[1] . موسوعه طبقات الفقهاء، ج4، ص236، به نقل از الاعلام، ج4، ص76.

[2] . رجال نجاشی، ص32، فهرست شیخ طوسی، ص49.

[3] . رجال نجاشی، ص442.

[4] . رجال نجاشی، ص220، تاریخ وفات وی به دست نیامد.

[5] . الذریعه إلى‏تصانیف‏الشیعه، ج‏2، ص22.

[6] . رجال نجاشی، ص387.

[7] . رجال نجاشی، ص260؛ فهرست شیخ طوسی، ص152.

[8] . رجال نجاشی، ص242

[9] . فهرست شیخ طوسی، ص228.

[10] . فهرست ابن ندیم، ص258.

[11] . فهرست ابن ندیم، ص272.

[12] . موسوعه طبقات الفقهاء، ج4، 441.

[13] . فهرست ابن ندیم، ص 260.

[14] . رجال نجاشی، ص 65.

[15] . رجال نجاشی، ص32، فهرست شیخ طوسی، ص49.

[16] . رجال نجاشی، ص 63.

[17] . الرساله، ص56.

[18] . فهرست ابن ندیم، ص٢٧٢.

[19] . فهرست ابن ندیم، ص٢۶۶.

[20] . نجاشی در رجال خود، ص31 در توصیف عظمت او چنین می‌نویسد: «له جلاله فی الدنیا والدین یجری مجرى الوزراء فی جلاله الکتّاب».

[21] . رجال نجاشی، ص32، فهرست شیخ طوسی، ص49.

[22] . این سه کتاب اخیر در فهرست ابن ندیم، ص225 آمده است، لازم به ذکر است که در فهرست شیخ طوسی، ص49، به نقل از ابن ندیم، به خطا «نقض مسأله الشافعی» نوشته شده است.

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

10 − سه =