97 ـ معنای «طلب» و تفاوت آن با «اراده»
اوامر
در حلقۀ ثالثه «آنچه دالّ بر طلب است» به دو قسم شده است:
« أحدهما: ما یدلّ بلا عنایه، کمادّه الأمر وصیغته.
والآخر: ما یدلّ بالعنایه، کالجمله الخبریه المستعمله فی مقام الطلب»[1].
شهید صدر به همین ترتیب وارد بحث اوامر شده است، ما نیز از او پیروی میکنیم. امّا پیش از ورود به مبحث، لازم بدانیم که معنای طلب چیست؟
طلب چیست؟
از دیر باز بحثی درگرفته است که آیا معانی «طلب» و «اراده» یکی است، یا متفاوت است، معروف است که این دو را معتزله به یک معنا و اشاعره متفاوت از هم دانستهاند، محقّق خراسانی در کتابهای خود، بر رأی معتزلیان تأکید دارد: «بمعنى أنّ لفظیهما موضوعان بإزاء مفهوم واحد، و ما بإزاء أحدهما فی الخارج یکون بإزاء الآخر، و الطلب المنشأ بلفظه أو بغیره عین الإراده الإنشائیّه و بالجمله: هما متّحدان مفهوماً و إنشاء و خارجاً»[2].
امّا به نظر میرسد که مشهور اصولیون بعد از محقّق خراسانی، میان این دو فرق قائلند، به عنوان نمونه فاضل اردکانی (1235- 1302 هـ. ق) میگوید: «الطّلب غیر الإراده؛ فالإراده حاصله فی النّفس قبل الطّلب و هی سبب للطلب»[3]. نیز از آیت الله بروجردی نقل شده است که: «حقیقه الطلب مغایره لحقیقه الإراده، فإن الإراده صفه من صفات النّفس فی قبال العلم مثلاً، و لیست قابله للإنشاء بخلاف الطلب»[4].
کسانی که طلب را غیر از اراده میدانند، تعابیر گوناگونی در تعریف طلب به کار بردهاند، به نظر میرسد مجموع تعاریف اینان را میتوان به دو گروه محدود کرد:
1 ـ طلب به معنای اعمّ
طلب از دید فاضل اردکانی «التعرّض لتحصیل المراد» تعریف شده است که: «قد یکون بإعمال الجوارح و قد یکون بتحریض الغیر علیه و إلزامه إیّاه»[5]. روشن است که او در این عبارت به دو قسم طلب اشاره میکند: اوّلی طلب تکوینی است و دوّمی طلب تشریعی.
مشابه این تعبیر در کلمات محقّق نائینی نیز دیده میشود: «الطّلب عباره عن حمله النّفس و تصدّیها نحو المطلوب»[6]، او نیز طلب را بر دو قسم میکند و در بیان طلب تشریعی میگوید: «إنّ الطلب التشریعی کما ذکرناه هو تحریک عضلات العبد نحو المطلوب بإرادته و اختیاره و جعل الداعی له لأن یفعل و من البدیهی أنه انما یمکن جعل الداعی فی خصوص الفعل الإرادی لا الأعم منه و من غیره و علیه»[7].
محقّق خویی و محقّق روحانی نیز آن را «التصدّی لحصول المراد» تعریف کردهاند[8]، شهید صدر نیز در آثارش طلب را «السعی نحو المقصود» تعریف کرده و در ادامه آن را بر دو قسم میکند: «فإن کان سعیاً مباشراً کالعطشان یتحرّک نحو الماء فهو طلب تکوینی، و إن کان بتحریک الغیر و تکلیفه فهو طلب تشریعی»[9].
فرق بیّن و اساسی میان این تعابیر به چشم نمیخورد. هر چند به عقیده نگارنده، تعریف فاضل اردکانی روشنتر است و بیشتر به دل مینشیند.
2 ـ طلب به معنای اخصّ
برخی طلب را محدود در نوع تشریعی آن تعریف کردهاند، از قول آیت الله بروجردی در لمحات الاُصول آمده است: «الطلب عباره عن البعث و الإغراء نحو المطلوب». استفاده از واژۀ «بعث» در تعریف طلب، راه بر تقسیم آن به تکوینی و تشریعی میبندد و طلب را محصور در نوع تشریعی میکند. چنانچه خود او در ادامه بر این معنا تصریح کرده است: «و بیان ذلک: أنّ المرید لوجود شیء فی الخارج، قد تتعلّق إرادته بإتیانه مباشره، فإرادته تصیر مبدأً لتحریک عضلاته و آلاته الفعّاله نحو المطلوب، فیوجده و یحقّقه فی الخارج. و قد تتعلّق إرادته بإیجاد الغیر لمطلوبه، فیحرّکه و یبعثه نحوه بواسطه طلبه و أمره، فکأنّه یستخدم غیره و یجعله کعضلاته و آلاته الفعّاله، فیحرّکه نحوه، کتحریک عضلاته. و هذا البعث و الإغراء عباره عن الطلب، استحبابیّاً کان أو وجوبیّاً، و قبل هذا البعث لا یصدق “أنّه طلبَ منه” و بعده یصدق کما لا یخفى»[10].
با نظر در این عبارت روشن میشود که از دید مرحوم بروجردی، اراده هم تکوینی و هم تشریعی است، امّا طلب تنها تشریعی است.
در نهایه الاُصول نظر ایشان روشنتر تبیین شده است: «إنّه عباره عن تحریک الطالب، المطلوب منه نحو العمل المقصود إما عملا و إما إنشاء، و بعباره أخرى حقیقه الطلب عباره عما یحصل – تاره – بأخذ الطالب بید المطلوب منه و جَرّه نحو العمل المقصود، – و أخرى – بقوله للمطلوب منه: افعل کذا، و لا ارتباط لهذا المعنى بالصفات النفسانیّه»[11].
مختار ما مسأله
با غضّ نظر از تفکّرات انتزاعی فلسفی و کلامی، و با نظر گرفتن وجدان لغوی و موارد استعمال این دو واژه، به نظر میرسد که: معنای متبادر از «اراده» متفاوت از «طلب» است؛ اراده معانی معادل «تصمیم» و «عزم» دارد، پس هر گاه مولی ارادۀ فعلی کرد، به این معنا است که بر تحصیل آن مصمّم شده است. بعد از تحقّق اراده، هر گاه نفس متعرّض تحصیل مرادش شد، «طلب» شکل میگیرد. از این رو بیان فاضل اردکانی نیکو است. پس طلب، واسطهای است بین اراده و تحقّق مراد.
نکته: تعبیر شهید صدر که طلب را «تلاش» و «سعی» تعریف کرده است، نسبت به خداوند، تعبیر مناسبی نیست. مثلاً گفته نمیشود: «خداوند سعی کرده است تا فلان فعل حاصل گردد».
شواهدی از قرآن نیز بر این تغایر دلالت دارد: آیات فراوانی دلالت دارد که «ارادۀ الهی» به هر چه تعلّق یابد، لاجرم محقّق میشود، به عبارت دیگر: مراد خداوند از ارادۀ او تخلّف نمیکند:
وَ إِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ[12]
قُلْ مَنْ ذَا الَّذی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَهً[13]
قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ لَکُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ بِکُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِکُمْ نَفْعاً[14]
قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ أَنْ یُهْلِکَ الْمَسیحَ ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمیعاً[15]
إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ [16].
إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُریدُ [17]
وَ لکِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ ما یُریدُ[18]
إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِما یُریدُ [19]
ظاهر این چهار آیۀ آخر آن است که میان ارادۀ خداوند و تحقّق مراد او چیزی واسطه شده است، چیزی که از آن با «أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ» یا «یَفْعَلُ» یا « فَعَّالٌ» تعبیر شده است، این همان طلب تکوینی الهی است.
امّا «طلب الهی» با تحقّق مطلوب ملازمت ندارد و این گونه نیست که هر چه خداوند طلب کرده است، لاجرم محقّق شده است. نمونۀ آن اوامر فراوان الهی است که مصداق بارز طلب او هستند، امّا مورد مخالفت قرار گرفتهاند، مثل:
الَّذینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ میثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ…[20]
قالَ ما مَنَعَکَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طینٍ[21]
فَعَقَرُوا النَّاقَهَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلینَ[22]. فتأمّل.
از آنچه گفتیم روشن میشود که بر خلاف دیدگاه محقّق بروجردی، طلب اعمّ از تکوینی و تشریعی است. مشاهدۀ موارد استعمال واژه طلب و مشتقّات آن، دلیل بر مدّعای ما است، مثلاً میگویند: «زید طالب علم است» یا «در زمستان غذای گرم مطلوب انسان است».
جالب آن است که در قرآن نیز واژۀ «طلب» تنها به معنای طلب تکوینی به کار رفته است: أَوْ یُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطیعَ لَهُ طَلَباً[23].
نکتهای در باب ارادۀ تشریعی
گاه ارادۀ خداوند به فعل تعلّق میگیرد، گاه به طلب آن فعل از مکلّف، در هر دو حال، ارادۀ خداوند تکوینی و از یک سنخ است؛ چرا که در هر دو حالت، ارادۀ خداوند به فعل خود تعلّق گرفته است. امّا آنچه که به عنوان «ارادۀ تشریعی» (در مقابل ارادۀ تکوینی) مشهور است، حالت دوّم است، یعنی جایی که ارادۀ خداوند به «طلب از مکلّف» یا همان «تشریع حکم بر او» تعلّق گیرد. پس هر گاه او ارادۀ طلب کند، لا جرم طلب محقّق خواهد شد، امّا تحقّق طلب ملازمتی با تحقّق «مطلوب» ندارد؛ زیرا اختیار مکلّف نیز در تحقّق آن دخیل است.
[1] . دروسٌ فی علم الاُصول، ج2،ص91.
[2] . کفایه الاُصول، ص64؛ فوائد الاُصول، ص23.
[3] . غایه المسؤول، ص206.
[4] . نهایه الأصول، صفحه 99
[5] . غایه المسؤول، ص206.
[6] . فوائد الاُصول، ج1، ص193.
[7] . أجود التقریرات، ج1، ص102.
[8] . حاشیۀ أجود التقریرات، ج1، ص89 و 92 و منتقىالأصول، ج 1، صفحه 387.
[9] . دروسٌ فی علم الاُصول، ج2، ص91؛ مباحث الاُصول، قسم1، ج2، ص102؛ بحوثٌ فی علم الاُصول، ج1، ص292؛ همان، ج2، ص50.
[10] . لمحات الاُصول، ص45.
[11] . نهایه الأصول، صفحه 99
[12] . الرعد : 11
[13] . الأحزاب : 17
[14] . الفتح : 11
[15] . المائده : 17
[16] . یس : 82.
[17] . الحج : 14.
[18] البقره : 253.
[19] . هود : 107
[20] . البقره، 27. مشابه آن: الرعد، 25.
[21] . اعراف، 12.
[22] . اعراف، 77.
[23] . کهف، 41.