92 ـ نگاهی گذرا به اصاله الحقیقه

آیا کلام در معنای «موضوع له» خود ظهور دارد؟

بین اصولیون معروف است که لفظ را باید بر معنای موضوع له آن (حقیقی) حمل کرد، که از آن به «اصاله الحقیقه» تعبیر می‌کنند. در واقع اصاله الحقیقه از دو مقدّمه تشکیل یافت است:

صغری: لفظ ظهور در معنای حقیقی دارد.

کبری: و هر ظهوری حجّت است.

در این مجال، با توجّه به دو معنایی که ما برای وضع کردیم، در صدد بررسی صغرای این قیاس هستیم.

الف ـ بر اساس معنای اول

به صرف وضع به معنای جعل، هیچ ظهوری برای لفظ در معنی ایجاد نمی‌شود؛ زیرا جعل یک فرایند ساده است که از سوی هرکسی می‌تواند اتّفاق افتد، مثلاً فرد می‌تواند بگوید: از این پس نام «کاخ» را بر خانۀ خود می‌نهم! و یا آنکه از این پس نام دیوار را «در» می‌گذارم! روشن است که با این وجود، وی حقّ آن را ندارد که در برابر دیگران به اتّکاء جعل خود، و بدون آوردن قرینه، از کاخ و در سخن بگوید.

 

ب ـ بر اساس معنای دوم

پیشتر اشاره کردیم که در میان عقلاء این قانون به نحو نامکتوب مورد تبعیت است که هر متکلّمی در مقام تفهیم، الفاظ را به گونه‌ای به کار برد که بیشترین احتمال ارادۀ معنای مقصود او را در ذهن مستمع ایجاد کند. در واقع، تا حدودی متکلّم، متعهّد در برابر فهم مخاطب خود است. به نظر می‌رسد منشأ توهّم مسلک تعهّد، التفات به همین امر بوده است.

متکلّم در تقریب معانی به ذهن مخاطب خود، می‌تواند یا از قرینه کمک بگیرد و یا از انس الفاظ به معانی در ذهن مخاطب.

در صورت اوّل فعلاً بحثی نداریم، به مانند آنکه لفظ اسد را با اشارۀ هم‌زمان به  زید به کار برده باشد، در این صورت به جای آنکه ذهن مخاطب به سمت ارادۀ حیوان مفترس برود، از به سوی ارادۀ زید متمایل می‌شود.

امّا صورت دوّم محلّ بحث ما است، در این حالت، در صورتی نیاز به آوردن قرینه نیست، که طرفین تخاطب بدانند که چنین انسی، در ذهن طرف مقابل نیز وجود دارد؛ زیرا به طور ناخودآگاه متکلّم و شنونده هر یک خود را به جای دیگری فرض می‌کنند، متکلّم در مقام تفهیم، در نظر می‌گیرد که ذهن شنونده با شنیدن این لفظ، معمولاً به سمت ارادۀ چه معنایی  منتقل می‌شود، از این رو،  نسبت به مخاطبان مختلف، واکنش‌های مختلفی از خود نشان می‌دهد، در برابر یکی، ممکن است از قرینه استفاده کند، و در برابر دیگری نیازی به استفاده از آن نبیند. همین طور شنوده سعی می‌کند در مقام تفهّم، در نظر گیرد که ذهن متکلّم میان اداء این لفظ خاصّ و ارادۀ چه معنایی شرطی شده است؟

از همین‌جا می‌توان فهمید که چرا باید دید متکلّم در صدد تفهیم چه کسانی برآمده است؟ و چرا  باید متناسب با مخاطبین وی، کلام او را تفسیر نمود، اگر مقصود وی تفهیم نوع اهل لغت است، طبیعی که برای که در فرایند تفهیم، لازم است از نظام عمومی حاکم بر اذهان نوع اهل لغت تبعیت کند، امّا اگر مقصود وی تفهیم فرد یا افراد به خصوصی است، ممکن است که به اشتراکات و توافقات فیما بین اکتفاء کند.

همان‌طور که از لابلای بحث‌های پیشین روشن شد، شنوده در برابر مراد متکلّم، دو مرحلۀ تصوّر و تصدیق را طیّ می‌کند:

1 ـ  مرحلۀ تصوّر مراد متکلّم: به جهت آنکه ذهن میان صدور لفظ و ارادۀ معنایی خاصّ شرطی شده است، به محض شنیدن لفظ، ارادۀ معنای خاصّ از سوی مخاطب به ذهن او خطور می‌کند.

2 ـ مرحلۀ تصدیق به مراد متکلّم: ذهن شنوده، بین صدور لفظ و ارادۀ هر معنایی شرطی شده باشد، در مرحلۀ تصدیق ، همان معنا، بیشترین شانس را برای آنکه به عنوان مراد متکلّم تصدیق کند، دارا است، مکانیسم تصدیق که بسیار سریع صورت می‌گیرد، به این نحو است که ذهن با ارزیابی سریع نشانه‌های دریافتی از سوی متکلّم ـ اعمّ از لفظی و غیر لفظی ـ و مدّ نظر گرفتن قرائنی که ای بسا در مرحلۀ تصوّر بدان التفات نداشت، در صورتی که مانعی (قرینه) بر سر ارادۀ آن معنا از سوی متکلّم نیابد، همان را به عنوان مراد او صدیق می‌کند.

به عنوان مثال، وقتی متکلّم واژۀ «ماه» را به کار برد، اولین  چیزی به ذهن مخاطب خطور می‌کند این است که او ارادۀ معنای کره سماوی را کرده است، نه انسان زیباروی را، اگر مانعی بر سر ارادۀ این معنا از سوی متکلّم نیافت، تصدیق می‌کند که مراد او همان ماه‌سماوی بوده است.

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

سه × سه =