88 ـ وضع الفاظ

وضع[1]

در کتب اصولی از دیر باز تا کنون، بحث‌های حجیم و متورّمی در باب وضع و اقسام آن و کیفیت وضع حروف و … مطرح شده است که متناسب با آثار فقهی مترتّب بر آن نیست، ما در این مجال، تنها به آن مقداری از مباحث وضع خواهیم پرداخت که به نظر می‌رسد در فرایند استنباط حکم شرعی مؤثّر است.

اهمّیت وضع در نظر اصولیون بیشتر از آن جهت بوده است که بر اساس آن، مراد شارع از الفاظ کتاب و سنّت را به دست آورند؛ چرا که طبق نظر آنان، کلام هر متکلّمی را باید بر معانی موضوع له (حقیقی) حمل کرد، مگر آنکه قرینه‌ای بر خلاف آن دلالت کند.

شکّی نیست که شناخت حقیقت وضع چندان آسان نیست، از این رو، برخی از فحول، به توصیف مبهمی از آن اکتفاء کرده‌اند، مثلاً صاحب کفایه می‌گوید: «الوضع هو نحو اختصاص للفظ بالمعنى و ارتباط خاص بینهما»[2]. محقّق بروجردی نیز، در دورۀ متقدّم اصول (بروجرد) مشابه این تعبیر را بیان کرده است: «اعلم: أنّ حقیقه الوضع عباره عن ربط خاصّ بین اللفظ و المعنى، یحصل تاره بالجعل، و اُخرى بکثره الاستعمال و الطبع…»[3].

چنین بیانی از وضع، چیزی به دست نمی‌دهد، چنان‌که محقّق اصفهانی در حاشیۀ کفایه می‌نویسد: «لا ریب فی ارتباط اللفظ بالمعنى و اختصاصه به، و إنّما الإشکال فی حقیقه هذا الاختصاص و الارتباط و انه معنى مقول أو أمر اعتباری»[4]. حتّی خود محقّق بروجردی در دورۀ اخیر خود (قم)، بر صاحب کفایه اعتراض صریحی می‌کند: «لا یتبین بهذا التعریف ماهیّه الوضع و حقیقته، بل هو نحو فرار من تعریفه، کیف و إلاّ فمن الممکن أیضاً أن یقال فی تحدید الإنسان مثلا: إنه نحو موجود فی الخارج! و هکذا بالنسبه إلى کل أمر مجهول. و التعریف الحقیقی للوضع عباره عما یعرف به حقیقه العلاقه الحاصله بین الألفاظ و معانیها» [5].

در عین حال، بسیاری از اصولیون، زحمات طاقت‌فرسایی در باب تبیین و تعریف وضع متحمّل شده‌اند، پیش از بررسی تعاریف متفاوت و بعضاً متناقضی که آنان از وضع ارائه کرده‌اند، لازم است گوشه‌ای از دیدگاه خود را در این باب بیان کنیم، تا با اشراف بیشتری کلمات آنان را دنبال نماییم:

 با تتبّع در مواضع استعمال واژۀ وضع، به نظر می‌رسد که در ذهنیت مشهور اصولیون، دو معنای متفاوت برای وضع وجود دارد که تحت یک عنوان جامع نمی‌گنجند:

1 ـ انس ذهنی شایع بین لفظ و معنا

 آن چنان انسی مقصود ماست که موجب شود ذهن فرد، بی‌نیاز به قرینه، به معنا انتقال یابد. چنین انسی، گاه به صورت ناخودآگاه و بر اثر عوامل تصادفی یا غیر ارادی برای فرد رخ می‌دهد، مثل آنکه به کرّات در معرض استعمال لفظ در معنای خاصّی قرار گیرد، یا در شرائط عاطفی خاصّ، لفظ و معنا را با هم تصوّر کند، و گاه آگاهانه و عامدانه با تکرار و تمرین ذهنی صورت می‌پذیرد.

انس ذهنی میان لفظ و معنا، حالات گوناگونی دارد؛ گاه فقط در ذهن متکلّم است، گاه در ذهن نیز مخاطب (مقصود بالإفهام) هست، گاه در اذهان جماعت اندکی مثل اعضای یک خانواده یا دانش‌آموزان یک مدرسه است، و گاه یک قوم از اقوام اهل لغت نوعاً از چنین انسی در اذهان خود برخوردارند، و گاه انس مزبور میان نوع اهل لغت شیوع یافته است.

در حالت اوّل شایسته نیست متکلّم بر این مؤانست ذهنی لفظ و معنا اعتماد کند و قرینه‌ای در کنار ذکر لفظ بر ارادۀ معنا نیاورد، امّا اگر در ذهن مخاطب مقصود بالافهام، چنین انسی برقرار بود، اعتماد بر آن و اجتناب از آوردن قرینه، عرفاً بلامانع است. هر چند در میان سایرین، اثری از آن نباشد.

اصولیون معمولاً لفظ «وضع» را برای دو حالت آخر ـ و خصوصاً آخرین حالت ـ به کار می‌برند. خصوصاً آنجا که سخن از علامات وضع به میان می‌آورند، «تبادر نزد اهل لغت» بهترین نشانۀ این انس ذهنی شایع است.

وضع در این معنا یک پدیدۀ واقعی و از مقولۀ کیف نفسانی است.

2 ـ جعل لفظ برای معنا

به این معنا که فرد یا مجموعه‌ای، لفظ را بر معنایی تعیین کنند، مثل نام کودکی که پدر برمی‌گزیند و یا اسامی معابر عمومی که توسّط ارگان مربوطه انتخاب می‌شود.

روشن است که صرف آنکه فردی لفظ را برای معنایی جعل کند، برای دیگران انس ذهنی ایجاد نمی‌کند، حتّی اگر به آن جعل، علم داشته باشند. مثلاً به مجرّد آنکه پدری نزد خود برای فرزندش نامی برگزیند و آن را اعلام کند، ضرورتاً در اذهان غریبه‌ها میان نام و کودک انسی برقرار نمی‌شود.

وضع در این معنا یک پدیدۀ اعتباری است، از این رو با معنای نخست، کاملاً متفاوت است و تصویر عنوان جامعی برای این دو ناممکن است.

در مبحثی که پیش‌تر به مسألۀ اعتبار اختصاص دادیم، توضیحی در مورد جایگاه این نوع اعتبار ارائه شد که مرور بخش‌هایی از آن، خالی از لطف نیست: «امور اعتباری ساخته و ابداع ذهن بوده و ورای جعل و اعتبار واقعیتی ندارد و حدوث و بقای آن به نحوۀ اعتبار منوط است… اعتبار یک نوع بناء ذهنی است، و که در آن نوعی “عزم” نهفته است، از آنجا که اعتبار یک فعل اختیاری است، مانند تمام افعال اختیاری تابع غرضی است … این اعتبارات … در حیطۀ تحت سلطۀ فرد و حریم خصوصی او که نیازی به همراهی سایرین نیست، اعتبارات «شخصی» هستند … مثل یک رمّان‌نویس که شخصیّت‌های رمّان خود را به همراه سیر داستان اعتبار می‌کند، امّا در حیطۀ حیات جمعی، اعتبارات باید مورد پذیرش و همراهی ذهن جمعی باشد، «جمعی» شدن این اعتبارات بر یکی از سه اساس زیر استوار است: …

3 ـ گاه مبتنی بر تبعیت جمع از فرد یا افراد محدودی است، در این فرض غالباً جماعتِ تابع، برای فرد مزبور «حقّ اعتبار» قائلند، هر چند ممکن است چنین حقّی را برای او قائلند نباشد و بر حسب اتّفاق، اعتبار وی مورد اقبال و همراهی واقع شده باشد، به هر حال «حقّ اعتبار» را می‌توان به دو گونه فرض کرد: …

2ـ 3 ـ یا آنکه جماعت تابع، بر اساس یک اعتبار کبروی مورد قبول خود، چنین حقّی را برای فردی قائلند: مانند حقّ انتخاب اسم برای پدر یا والدین، یا حقّ تملیک برای مالک…»[6].

معنای دوّم را می‌توان در قالب اصطلاح «وضع تعیینی» گنجاند، امّا معنای اوّل، معادل «وضع تعیّنی» نیست؛ زیرا در وضع تعیینی نیز می‌توان شاهد تحقّق معنای اوّل ـ یعنی انس ذهنی شایع لفظ و معنا ـ بود. به بیان دیگر: زمینه‌ساز چنین انسی، می‌تواند یا جعل واضع باشد، یا حوادث خاصّ و یا حتّی عوامل طبیعی، مثل مؤانستی که میان حیوانات و آنها ایجاد می‌شود، یا ارتباط بین لفظ آه و درد.

یا تکرارهای تصادفی، یا تکرارهای هدفمند، یا تصوّر لفظ و معنا در شرائط تأثیرگذار عاطفی، و یا حتّی طبیعت، مثل مؤانست صدای حیوان‌ها.

 

 

 


[1] . گاه لفظ وضع در کتب اصولیون ـ خصوصاً قدماء ـ به معنای حکم وضعی است، مثلاً در القواعدوالفوائد، ج 1، ص39 آمده است: «الوضع: هو الحکم على الشی‏ء بکونه سببا، أو شرطا، أو مانعا».  یا در کفایه الاُصول، ص 399 می‌نویسد: «لا بأس بصرفه إلى تحقیق حال الوضع و أنه حکم مستقل بالجعل کالتکلیف أو منتزع عنه …».

[2] . کفایه الاُصول، ص9.

[3] . الحاشیه على الکفایه، ج 1، ص17.

[4] . نهایه الدرایه، ج 1، ص20.

[5] . نهایه الاُصول، ص17، همچنین بنگرید: لمحات الاُصول، ص21.

[6] . سایت Alamolhoda.ir

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

هشت − شش =