غیر قابل انتشار!
اشاره: این متن را پیرو درخواست خبرنگار محترم یکی از خبرگزاریهای حوزوی نوشتم، امّا خبرگزاری متبوع وی بنا به محذوراتی، آن را قابل انتشار ندانست، از آنجا که یکی از دغدغههای همیشگی من وضعیت معاش طلبهها بوده است، تصمیم گرفتم آن را بدون کم و کاست، روی وبسایت خودم منتشر کنم، شاید که مؤثّر افتد، هر چند نسبت به مطالعه آن توسط غیر حوزویها و سوء برداشتهای احتمالی مطمئن نیستم. علیه توکلت و علیه فلیتوکل المتوکلون.
پاییز ۱۳۹۱ شمسی
بسمه تعالی
شکّی نیست که بزرگترین سرمایۀ هر مجموعهای نیروی انسانی آن است که هم تعیینکننده سطح کیفی امروز آن است و هم تضمینکنندۀ رشد و شکوفایی فردای آن، حوزه علمیه نیز از این قاعده مستثنی نیست؛ طلاب و فضلائی که در گوشه و کنار این دنیای پهناور، مشغول تحصیل و تدریس و تحقیق و تبلیغند، جملگی سرمایگان اصلی این حوزۀ کهن و پرافتخارند.
آنچه این حقیر را به عنوان مدرّسی کوچک در این حوزۀ بزرگ به نگارش این سطور واداشته است، ترس روزافزون از ریزش این سرمایههای انسانی حوزه در اثر بحران شدید اقتصادی این روزگار است، سرمایههایی که با حمایتهای مادّی و معنوی مراجع عظام و تلاشهای بیشائبۀ اساتید بزرگوار و زحمتهای بسیار بزرگان و دستاندرکاران حوزه، ذرّه ذرّه گرد آمدهاند.
بیشکّ طلبهها ـ به ویژه آن دسته که تنها مشغول تحصیلند ـ از فقیرترین اقشار جامعه هستند، شهریهها آنقدر ناچیز است که قابل مقایسه با حدّ اقلّ دستمزدها نیست.
در این ماههای اخیر، افزایش بیرویه قیمتها در عین ثبات نسبی شهریهها و منابع درآمدی طلاب، مزید بر علّت شده است و وضع معیشتی نابسامانی را برای بخش عظیمی از طلاب حوزه رقم زده است، بسیاری از آنان مجبورند در خانهای که در حدّ و شأنشان نیست، سکونت کنند، از سلامت و تغذیه خود بزنند و عوارض سوء جسمی کوتاه مدّت و بلند مدّت آن را به جان بخرند، در مقابل درخواستهای معمول همسر و فرزندان سرافکنده و بیپاسخ باشند.
البتّه طلاب ما کمتر شاکیاند و بیشتر شاکر، در عین آن که خود با مشکلات معیشتی دست به گریبانند، سنگ صبور شکوهها و طعنههای مالی و اقتصادی اقشار مختلف جامعهاند، امّا مناعت طبع این قشر شریف، نباید موجب نادیده انگاشتن وضعیت معاش آنان شود.
شکّی نیست که سیرۀ سلف صالح ما که قلّههای دانش و ایمان را در نوردیدهاند، قناعت و اقتصاد در معیشت و تحمّل کمبودها بلکه نبودهای زندگی مادِّی بوده است، امّا اینان چهرههای شاخص حوزهها بودهاند و رجال برجستۀ دوران خود، قیاس اینان با انبوه طلابی که در حال و هوای دنیای امروز رشد کردهاند و در متن جامعۀ موجود زیستهاند، درست نیست، باید فکری اساسی کرد که ادارۀ یک تشکیلات عریض و مهمّ، تنها با واقعیات ممکن است، نه با ایدهآلهای ذهنی و داستانهای سلف صالح.
هزینههای جاری زن و فرزند و زندگی، اقساطی که پیاپی موعدش میرسد، اجارۀ خانهای که آخر ماه باید پرداخت و دهها مخارج ریز و درشتی که در یک روند تصاعدی، روز به روز در حال افزایشند، چگونه ذهن طلبه را آرام میگذارد تا با فراغ بال به تحصیل و مطالعه و تحقیق بپردازد؟ گیریم خود طلاب صبوری پیشه کنند و به تأسّی از علمای سلف، از حدّ اقلّهای معاش هم بگذرند، از خانوادۀ آنها چه توقّعی است که شرائط آنان را درک نمایند و با آنان همراهی کنند و شکوه نکنند و دم نزنند؟
بسیار دیدهام که مشکلات معیشتی طلاب موجب بروز اختلافات خانوادگی آنان شده است، متأسّفم که بگویم چه زندگیها که تنها به دلیل ضعف مفرط بنیه مالی طلاب دچار اختلال شده است و حتّی از هم پاشیده است.
وقتی در مورد ریزشهای حوزه فکر میکنم، به طور خاصّ یاد طلاب جوانی میافتم که در پایههای هفت تا ده حوزه تحصیل میکنند، بیشکّ، بیشترین ریزشها از میان همینها است؛ چرا که اوّلاً: چندی نیست که از مدارس تحت برنامه و الزامات آن رها شدهاند و فضای آزاد درسی حوزه علمیه را تجربه میکنند، احساس میکنند میشود به راحتی یکهفته تا یکماه غایب شد، بدون آنکه به کسی پاسخگو بود. ثانیاً: از روند کند تحصیل طلبگی بعضاً خستهاند و شور و شوق سالهای نخست طلبگی را در خود نمیبینند. ثالثاً: برای اوّلین بار با دروس پیچیدهای مثل رسائل و مکاسب و کفایه مواجهند که خواه ناخواه حوصلۀ تحصیل را از برخی میستاند. رابعاً: یا تشکیل خانواده دادهاند و یا در شرف هزینههای سرسام آور آنند. خامساً: هنوز توان علمی و موقعیت اجتماعی در خوری ندارند تا از طریق آن تأمین معاش کنند، نه هنوز نویسندۀ قابلی شدهاند، نه خطیب توانایی، نه استاد زبردستی، نه امام جمعه و جماعتی، نه وکیلی، نه صاحب منصبی.
این است که میبینیم بسیاری از اینان بیسر و صدا، از مسیر طلبگی خارج میشوند و سر از ناکجا آباد در میآورند. فقط خدا میداند چه استعدادهای شگرفی در تنگنای فشار اقتصادی از دست حوزه رفتهاند و تباه شدهاند.
بسیار دیدهام که طلاب این سطوح، در بهترین سنین رشد و شکوفایی علمی، به دنبال نماز و روزه استیجاری به این و آن التماس میکنند، یا به ناچار شغل دوّمی برگزیدهاند، بعضی مغازهای گشودهاند، یا به مسافرکشی و کارگری رویآوردهاند و یا… و در بهترین حالت، در ازای ثمنی بخس به پادویی مراکز تحقیقاتی افتادهاند تا به پای یافتن معنای لغتی یا مأخذ حدیثی یا مقابله کتابی یا رونویسی دفتری و کارهایی از این دست که بازده علمی آن در حدّ صفر است، جوانی خود را فنا کنند. راستی چرا باید نیروهای مستعدّ و توانمند ما، به جای آنکه به خدمت اهداف بلند حوزوی و مذهبی درآیند، در آزمونهای استخدامی ارگانها و سازمانهای مختلف دستچین شوند؟ به تجربه ثابت شده است که اکثر قریب به اتفاق طلابی که به منظور کسب معاش، جذب مشاغل غیر علمی شدهاند، دیگر به مسیر تحصیل باز نگشتهاند، امّا چه میشود کرد وقتی تحصیل معاش و تأمین نفقۀ عائله یک واجب شرعی است؟
هنوز چهرۀ مغموم آن شاگرد میانسالم را به یاد دارم که با افسوس میگفت: برای تأمین هزینههای زندگی، در ابتدا ناچار شدم روزی دو ساعت در کتابخانهای حضور یابم تا هم کتابخودم را بخوانم و هم مراقب کتابخانه باشم، امّا دیری نپایید که آن دو ساعت، به تمام اوقات صبح و عصرم تبدیل شد و بیش از دهسال از جوانی مرا بلعید.
این حقیر به نوبۀ خود، به عنوان عضوی از این مجموعۀ بزرگ، از مراجع عظام و مسؤولین محترم عاجزانه استدعا دارم تا برای وضع معاش طلاب جوان در این مقطع حسّاس همّتی مضاعف به خرج دهند، و لو شده با کاستن از بودجههای عمرانی و تعطیل کردن پروژههای ساختمانی و اداری، نگذارند سرمایههای انسانی گرانبهای حوزه به راحتی از دست بروند. اگر واقعاً منابع مالی ما برای تأمین نیروهای موجود در حوزه کافی نیست، حتّی معقول است که از پذیرش طلاب جدید بکاهیم، چه این که هر عقل سلیمی حکم میکند که به جای جذب نیروی صفر، جلو ریزش نیروهایی که سالها هزینه صرف آموزش و تعلیم آنان شده است، گرفته شود.
به هر حال، یافتن راهحلّ این معضل، خارج از توان این حقیر است و نیازمند بهرهگیری از خرد جمعی و جلسات متعدّد کارشناسی است، امّا شاید احیای موقوفات و جذب تبرّعات و تهیۀ آمار دقیق از معضلات گوناگون طلاب و عرضۀ آن به مسؤولین و اساتید و دستاندرکاران به منظور چارهاندیشی برای مشکلات و آفتزدایی از حیات طلبگی، درکنار شناسایی طلاب مجدّ و مستعدّ از طریق اساتید و مدارس و مراکز تخصّصی و ارائۀ بستههای ویژه حمایتی بخشی از راهحلّ باشد.
و البتّه کم نیستند افراد سودجویی که سالها است از فضای حوزه به دورند و در مشاغل بیارتباط با حوزه مشغول کسب و کارند، امّا در عین حال، همچنان از طریق دفاتر شهریه و مراکز خدمات، به ارتزاق نامشروع مشغولند، به جا است که مسؤولین محترم برنامهای جدّی برای شناسایی این گونه افراد داشته باشند، تا جلو هرز رفتن وجوه شرعی گرفته شود.
روشن است که تأکید ما بیشتر بر وضعیت معاش طلاب جوان در مقطع تحصیل است و این هرگز به معنای آن نیست که زندگی طلاب تا به آخر عمر به گونهای تأمین شود که دیگر نیازی به تبلیغ و تحقیق و تدریس در خود نبینند؛ چرا که هستند حوزهنشینانی که هیچ فعالیت علمی و حوزوی قابلی ندارند و نقطۀ اوج همّتشان، حضور صوری و بیثمر در یکی دو درس حوزه است، تأمین زندگی اینان نه فقط توصیه نمیشود که لازم است ولو با حربۀ معاش، آنان را به کاری مثمر ثمر گمارد.
این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که هر از چند گاهی، اخباری از کلاهبرداری یا ورشکستگی افرادی به گوش میرسد که پساندازهای اندک طلاب را به بهانۀ مضاربۀ شرعی از آنان گرفتهاند و به باد فنا دادهاند. این واقعیت تلخ، از وجود یک خلأ در زندگی طلاب خبر میدهد، چه خوب است که حوزه علمیه ـ به ویژه مرکز خدمات ـ به منظور جلب سرمایههای سرگردان طلاب، شرکتهای سهامی یا مراکز تجاری غیر انتفاعی ویژۀ آنان تأسیس کند تا با پرداخت سود مناسب و مشروع، گشایشی در وضعیت معشیت آنان صورت گیرد.
البتّه اجرای برنامههای فرهنگی و تربیتی به منظور تقویت روح قناعت و همدلی و اعراض از دنیا و کاهش سطح خواهشهای دنیوی و افزایش توجّهات اخروی نیز قطعاً مانع بزرگی بر سر راه ریزشها است، خصوصاً در این شرائط که دروس اخلاق در مقطع سطح عالی و خارج حوزه، تقریباً به نحو کامل تعطیل شده است.
در پایان بیانصافی است اگر از زحمات و خدماتی که تاکنون مراجع عظام و رهبری معظّم و مدیریت حوزه و مرکز خدمات در این راستا متقبّل شدهاند، تشکّر نکنم.
سیّد محمّد صادق علم الهدی
محرّم الحرام 1434
سلام علیکم ، چقدر زیبا تلخی های زندگی طلبگی را به رشته نگارش کشیدید، متاسفانه بسیاری از طلابی که استعدادهای شگرفی داشته اند جلوی چشممان جدا میشود و چقدر دلهایمان به در می آید.
با طلبه ها که منیشینیم و صحبت میکنیم بیشترشون دیگر امیدی ندارند که از طرف مسئولان کاری برایشان انجام شود و در این میان تشویق های بعضی اساتید حوزه برای جذب در ارگان ها و رفتن به دانشگاه یا سروپا کردن شغل خارج از ماهیت حوزوی هم کار را بسی سخت میکند.