درس سوم از سلسله دروس ادوار و تاریخ علم فقه

درس سوم از سلسله دروس ادوار فقه

بسم الله الرحمن الرحیم

و به نستعین و صلّى اللَّه على سیّدنا محمّد و آله الطاهرین‏

فقه صحابه

خصوصیات فقه اصحاب رسول اکرم (ص) را می‌توان در سه قسمت بیان کرد:

خصوصیت اولی که قبلا نیز به آن اشاره شد این است که: استنباط و اجتهاد در این مقطع، یعنی زمان حیات رسول اکرم (ص)، خیلی بسیط و آسان بوده است و فاقد پیچیدگی‌ها و معضلاتی که بعده‌ها در راه اجتهاد پیش آمد، بوده است. ضابطه‌ی خاص و قواعد مدونی نداشته و خیلی راحت و روان صورت می‌گرفته است.

علتش را می‌توان در سه قسمت بیان کرد:

اولین نکته و مهمترین نکته این است که: اینها قرائن متصله دخیل در فهم آیات و از جمله شأن نزول آیات را به خوبی می‌دانستند، چون هر گاه آیه‌ای بر پیامبر نازل می‌شد بلافاصله در جامعه‌ی اسلامی آن زمان منتشر شده و همگی از آن خبردار می‌شدند. یکی از اخبار مهمی که در آن زمان مسلمین پی گیر آن بودند، نزول آیه بر پیامبر (ص) بود و خواه نا خواه دهن به دهن این قضیه منتشر می‌شد و از شأن نزول آیه مطلع می شدند و همین امر به آنها کمک می‌کند که خیلی راحت‌تر از دل آیات حکم شرعی مربوطه را استنباط کنند.

زیرا یکی از معظلات مهم در سر راه استنباط احکام شرعی از آیات همین اطلاع دقیق از شأن نزول این آیات است، چون شأن نزول مشخص نیست و دقیقا نمی‌شود استنباط کرد حکمی را به صورت قطعی و جزمی از آیات، که این مشکل را آنها نداشتند.

مسئله‌ی بعدی سنت پیامبر (ص) بود که به عینه، بالعیان در وجود حضرت متمسل بود. آن سنت نبوی که به ما با اقوال فلان بن فلان بن فلان با چند واسطه، گاهی اوقات تا چهل و پنجاه واسطه نقل می‌شود برای اینها بی‌واسطه قابل رؤیت بود، اینها می‌توانستند نماز را در وجود حضرت ببینند، نحوه‌ی وضوی حضرت را تماشا کنند و خلاصه این احکام به شکل یک نمونه‌ی عینی در جلوی چشم این افراد مجسم بود.

نکته سوم که قابل ذکر است: این که مسئله قرب زمانی اینها به عصر تشریع است، حتی تعبیر قرب هم صحیح نیست، در دل عصر تشریع اینها زندگی می‌کردند. بخشی از معضلات اجتهاد و استنباط ناشی از بعد زمانی است، همین که ما از زمان تشریع فاصله گرفتیم خواه ناخواه مجبور شدیم یک سری از علوم را تدوین کنیم تا این معضلات را بردارند، مثل علم رجال، که علمی است بسیار بسیار مفصل، مبسوط، دقیق و پر زحمت، که نتایج این علم این است که رجال این سند را بشناسد، کسی که در عصر تشریع است اصلا نیازی به علم رجال ندارد، چون مستقیم از خود پیغمبر (ص) می‌شنود.

و یا به عنوان مثال علم درایه، که این علم هم مربوط به اسناد روایات است، در آن زمان هنوز روایات و سنن نبوی هنوز سند نگرفته بود، کارش به سند و امثالهم نرسیده بود. در نهایت دارای یک واسطه بودند و دیگر نیازی به علم درایه که سند روایات را بررسی کند نبود، و یا مباحث اصول در خیلی از موارد، مثل تعارض و تراجیح، خوب روایات معمولاً آن قدر کم بود که کار به تعارض و خبر نمی‌رسید که بخواهند از قواعد اصولی استفاده کنند.

پس این سه محور باعث شده بود که اجتهاد بسیار آسان صورت بگیرد.

خصوصیت دوم که در رابطه با فقه صحابه است، مربوط به این دوره از زمان است، این است که ما در این برهه، جلسات رسمی فقه نداریم، آن طور که از تتبعات بدست آمده است کرسی فقه و یا جایی که شخصی غیر از نبی اکرم (ص) تصمیم به تدریس فقه داشته باشد به چشم نمی‌خورد.

آن چیزی که در خلال اخبار و روایات است، جلسات مباحثه متفرقه‌ای بوده است که بسته به نیاز تشکیل می‌شده است. به عنوان مثال برای کسی یک سؤال پیش می‌آمده است، آن شخص در بازار، مسجد و یا جایی که محل اجتماع بوده می‌آمده، این فرع را مطرح می‌کرده و خلاصه اشخاص از آیات و روایات اهلبیت (ع) سعی می‌کردند که حکم این فرع را تببین نمایند.

نکته سوم و خصوصیت سوم که مال این دوره است عبارت است از اینکه: در این دوره تألیفاتی هست که در وادی فقه و یا احکام، کتاب‌هایی که تدوین شده است خیلی معدود و انگشت‌شمار است. مهمترین کتابی که در این مرحله نوشته می‌شد، همین قرآن بود که ما کتاب وحی داشتیم که اینها حدود 18 نفر بودند و خیلی از آنها هم بعدها متأسفانه از مسیر منحرف شدند، من جمله همین معاویه و عمرو بن عاص (علیهم اللعنه) به عنوان مثال اینان از چهره‌هایی بودند که یک زمانی جزو کتّاب وحی بودند  و همین خلیفه اول و دوم و سوم هر سه جزء کتّاب وحی هستند.

و خلاصه اینها کاتبان وحی بودند و اگر تألیفی آن زمان بود کتابت قرآن بود که به املاء حضرت بود و به کتابت اینها.

اما تألیفات غیر از قرآن، اگر بخواهیم اشاره کنیم در کتب مختلف تألیفاتی ذکر شده است از ابن شهر آشوب در کتاب المعالم اگر بخواهیم ذکر کنیم، ایشان قائل است که اولین کتاب، کتاب علی بن ابی‌طالب (ع) بود که تألیف شد، بعد کتاب سلمان، بعد کتاب ابوذر غفاری، بعد کتاب اصبغ بن نباته و الی آخر، که ایشان بدین صورت تألیفات آن زمان را بررسی کرده، اما اینکه موضوع آن‌ها فقه بوده یا نبوده معلوم نیست، اگر بخواهیم از صحابه کتابی را اسم ببریم، به نظر من کتاب ابورافع است، که بعداً ان شاء الله معرفی خواهیم کرد.

او کتابی داشت به اسم السنن والاحکام والقضایا که در این کتاب روایاتی را ذکر کرده بود و باز اینکه آیا محتویات این کتاب روایات پیامبر اسلام (ص) و یا روایات امیرالمؤمنین (ع) بوده باز معلوم نیست، چون ایشان از اصحاب حضرت علی (ع) نیز بوده است. این هم وضع تألیف در این دوره.

س: (نامفهوم)

ج: نه، در دست اهلبیت (ع) بوده، حالا به مناسبتی که می‌خواهیم دور بعد را مطرح کنیم، آنجا ان شاء الله خواهیم گفت که یک سری از کتب هست که به عنوان منابع اهلبیت (ع) مطرح هستند، یعنی اهلبیت (ع) در پاسخشان به افراد، به این کتاب‌ها استناد می‌کردند که چندین مورد است که یکی از آنها همین کتاب امیرالمؤمنین (ع) است که مواردی داریم که یکی از آنها همین که امام باقر و یا امام صادق (علیهما السلام) اسمی از این کتاب می‌بردند که: «فی کتاب علی هکذا» که بدین صورت می‌گفتند، و یکی دیگر هم مصحف فاطمه (س) است که ان شاء الله فردا اگر زنده باشیم خدمتتان عرض خواهیم کرد.

خوب، طبق روال ما همیشه به چهره‌های شاخص و اصلی فقه در هر دوره هم اشاره می‌کنیم. خوب، حالا اگر بخواهیم به چهره‌های شاخصی که در زمان پیامبر به عنوان فقیه مطرح بودند اشاره کنیم به کسی نمی‌توانیم اشاره بکنیم، چون عنوان فقیه بعد از زمان بنی امیه و یا اواخر زمان بنی امیه مطرح شد، فقط به معنای مصطلحش در آن زمان باب شد، در این زمان عنوان قاری مطرح است، شخصیت‌های برجسته را به عنوان قاری می‌شناختند، به چند نفر من اشاره می‌کنیم که البته شیعه بودن این افراد بعدها مشخص شد، به دلیل این که در آن زمان هنوز مرز بین شیعه و سنی آشکار نشده بود، چهره‌های که بعدها نشان دادند با اهلبیت (ع) هستند و شاید در قالب اعلام شیعه نیز بتوان از آنها یاد کرد.

نخستین نفر که خیلی برجسته است و دارای شخصیتی است بسیار بی‌نظیر، سلمان فارسی است که به قول خود سلمان، سلمان الاسلام که خود را به این صورت نام می‌برد، که تعبیر فارسی را دوست نداشته است و مشهور بود که سلمان الخَیر و این تعبیر هم در آن زمان معروف بوده است، سلمان شخصیتی بسیار برجسته است تا آن حد که شاید بتوان ادعا کرد بعد از اهلبیت عصمت و طهارت (ع) و طبقه‌ی معصومین و غیر از ائمه و امامزادگان ـ که اینها را هم ما استثناء کنیم که محل شبهه نباشد (مثل حضرت ابوالفضل و …) ـ در طبقه‌ی مردمان معمول سلمان برجسته‌ترین افراد از حیث دانش و از حیث ایمان است و دارای مقام و موقعیتی عجیب در روایات است.

بدین سبب هم ما مفتخریم که این شخصیت برجسته از کشور ما بوده است و اهل رامهرمز (طبق نقلی که شده است) می‌باشد، برخی هم ذکر کرده‌اند که ایشان اهل اصفهان می‌باشد.

س: (نامفهوم)

ج: بله، بعضی از مستشرقین معتقدند که کسی که این معارف را به حضرت تعلیم داد، سلمان بود، چون دانشمند برجسته‌ای بود و از طریق او این معارف به حضرت رسیده است؛ که خود این هم سوء استفاده‌هایی است که از دانش سلمان شده است.

به هر حال در روایتی که هم اکنون در خاطرم هست، ملاحظه کردم که حضرت علی (ع) سلمان را به لقمان حکیم تشبیه کرده‌اند و این روایت در صورتی که درست و صحیح باشد، دارای نکته‌های خیلی بارز و برجسته‌ای است که کسی را حضرت علی (ع) به لقمان حکیم تشبیه کند در فضل و کمالات او همین کافی می‌باشد.

س: (نامفهوم)

ج: بله، همان تعبیر «منّا اهل البیت» هم راجع به سلمان گفته شده است و وقتی که بحث از انساب می‌کردند و سلمان فارسی بود و نسب عربی نداشت؛ حضرت فرمودند که سلمان منا اهل البیت؛ و طبیعتا تعبداً جزو سادات به حساب می‌آید.

سلمان متوفای سال 35 هجری قمری می‌باشد.

س: آیا تاریخ تولد ایشان معلوم است؟

ج: نخیر، تاریخ تولد ایشان معلوم نیست، اما عمری طولانی داشته است و از مشایخ و پیرمردان بوده است.

چهره‌ی برجسته‌ی دیگری که در این تاریخ به چشم می‌خورد، عمار بن یاسر از شخصیت‌های فداکار اسلام است .

عمار بن یاسر از چهره‌هایی می‌باشد که از سابقین اصحاب به حساب می‌آید و در برای شناخت شخصیت او همین بس که پدر و مادر او اول دو شهید عالم اسلام هستند.

او هم روایات بسیاری زیادی از رسول اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) نقل کرده‌ است که مورد استناد روات بعد از او بوده است.

س: (نامفهوم)

ج: بله، بعد هم شایعه کردند که حضرت علی (ع) خود او را کشته است که با خود به جنگ آورده است، عاقبت‌به خیری او هم در این قضیه پیدا است، در قضیه‌ی حضرت فاطمه (س) هم بله، حضرت را همراهی کردند. تا لحظه‌ی آخر در رکاب حضرت ماند و در جنگی که حضرت با معاویه داشتند به شهادت رسید و همین افتخار او را بس.

شخصیت برجسته‌ی بعدی که می‌شود در اینجا به او اشاره کرد، ابوذر غِفاری است که متوفای سال 32 هـ . ق است و اسم اصلی او طبق قول مشهور جندب بن جناده است، البته اسامی دیگری نیز برای او ذکر شده است.

شخصیتی است که خلق و خوی خاصی داشته و به همین علت همیشه تنها بوده است. تنها زیست و تنها مرد و تنها هم مبعوث خواهد شد، چناچه در روایتی چنین ذکر شده است.

او در بیان آنچه حق می دانست، خیلی تند و قاطع بود، و هیچ باکی از بیان حق نداشت، حق را می‌گفت بدون ملاحظه عواقب آن و همین امر نیز باعث تبعید او به ربذه در زمان عثمان شد و در همان جا هم به تنهایی از دنیا رفت و خیلی هم در اواخر عمرش زندگی و مرگ غریبانه‌ای داشت، از او تألیفی نقل شده که نشان می دهند اهل فضل است.

از دیگر چهره‌های مطرح می‌توان به مقداد اشاره کرد. مقداد بن اسود متوفای سال 33 هـ . ق که او هم از کسانی بود که با اهلبیت (ع) همراهی کرد و با اهلبیت ماند و در نهایت هم در سال 33 از دنیا رفت.

او مورد رجوع روات بعد از خودش بود و از او روایت‌های فراوانی نقل کرده‌اند.

و اما شخصیت پنجم که به آن قبلا اشاره شد ابو رافع است، تاریخ وفات او روشن و واضح نیست ولی چنانچه که گفته شده در دوران خلافت حضرت علی (ع) فوت شده است، برخی هم سال 40 هـ . ق را ذکر کرده‌اند.

ایشان در واقع عبد پیامبر (ص) بود که عباس بن عبدالمطلب در مکه او را به پیامبر بخشید، بعد از اینکه عباس اسلام آورد پیامبر هم ابورافع را آزاد کردند.

وی عبد قدردانی بود و تا لحظه‌ی آخر هم وفادار ماند و بعد از وفات حضرت هم در کنار حضرت امیر (ع) بود و در جنگ‌ها و در مواضع دیگر ملازم حضرت بوده و روایت‌های بسیار زیادی را از حضرت جمع‌آوری کرده است، خدمتتان عرض کردم که نجاشی از او کتابی را به عنوان «السنن والاحکام والقضایا» یاد می‌کند که حاوی روایات است و در طبقات آیت الله جعفر سبحانی نیز می‌‌دیدم که می‌فرمودند: که این اولین کتابی است که به جمع حدیث و ترتیب آن در ابواب پرداخته است یعنی موضوع‌ بندی کرده است؛ کاری که شاید تا قرن بعد هم انجام نشد؛ یعنی حتی در دوران امام صادق (ع) هم روایات، نامنظم نوشته می‌شد و به عنوان «اصل» نوشته می‌شد که به اصول اربعه مأه مشهور شد. آنان هر چیزی را که از امام می‌شنیدند می‌نوشتند. بعدها سنت جامع‌نویسی و تنظیم روایات باب شد و سعی شد که روایات در قالب باب‌های مجزا تنظیم شود.

البته شخصیت‌های دیگری هم وجود دارد که بسیاری از آنها هر چند جزو اصحابند، اما منسوب به جریان‌های منحرفی هستند که از مسیر حق خارج شده اند.

یکی عبدالله بن مسعود هذلی است که چهره برجسته روزگارش بود، بسیار محترم در کوفه بود، اشخاص زیادی از جمله خلیفه‌ی ثانی مردم را به سمت او می‌خواندند، متوفای سال 60 هـ . ق در مدینه می‌باشد .

س: (نامفهوم)

ابن مسعود در زمان واقعه کربلا بوده است ولی همراهی نکرده است. البته خیلی پیر بوده.

چهره‌ی بعدی معاذ بن جبل خرجی است؛ متوفای سال 17 یا 18 هـ . ق، ظاهرا در نواحی اردن فوت شده است. او از کسانی است که طبق نقل، پیامبر اکرم (ص) او را به یمن فرستاد تا به عنوان قاضی و مبلغ اسلام باشد، او چهره‌ی برجسته‌ای است و در همان زمان هم به او مراجعات بسیار زیادی می‌شد و از او هم روایات بسیاری نقل شده است، او نیز از شخصیت‌هایی است که خلیفه‌ ثانی مردم را به او فراخوانده است.

س: (نامفهوم)

در جلسه‌ی بعد به این نکته اشاره خواهم کرد که حوادث بعد از پیامبر اسلام (ص) خیلی عجیب است؛ چگونه امت با این همه وفاداری، یک شبه برگشتند. این امت جنگ ها کرده بودند و شهیدها داده بودند! اما دور ابوبکر جمع شدند و از نص پیامبر رویگردان شدند! که این خود بحث جداگانه و مجزایی می‌طلبد.

س: (نامفهوم)

بله، بعد از وفات پیامبر که عموماً شخصیت‌های مانند اینها که به قول معروف کاریزماتیک یعنی محبوب هستند وقتی که از دنیا می‌روند حداقل افراد را به مدت یکی دو سال مجذوب خودشان می‌کنند، یعنی اگر محبت در زمان حیاتشان باشد بعد از وفاتشان دوبله خواهد شد و افزایش پیدا خواهد کرد.

در این صورت باید قوی‌تر به دنبال پیامبر (ص) راه بیافتند و اهداف و آرمانش را پیاده کنند؛ ولی دقیقا قضیه برعکس شد؛ که تنها با حب دنیا نمی‌شود قضیه را تحلیل قانع کننده‌ای کرد.

س: (نامفهوم)

حال اگر اجازه بفرمایید این بحث‌ در جای خودش انجام شود، چون این بحث دارای زوایای بسیار پیچیده‌ای دارد، نقشه‌هایی که آن زمان کشیده شده بود خیلی دقیق بود، که باید در جای خود آن باز شود.

شخصیت بعدی همین ابوموسی اشعری می‌باشد. اسم کامل او عبدالله بن قیس بن سلیمان اشعری؛ متوفای سال 52 یا 42 هـ . ق در کوفه است. ایشان هم از شخصیت‌هایی بود که به ایشان خیلی مراجعه شد مثل همان قضیه حکمیت که این مردک احمق را به عنوان حاکم قرار دادند و آن قضایا پیش آمد.

عبین بن کعب، زید بن صابت خزرجی، ابودرداء ابوسعید خدری، عایشه بنت ابی‌بکر اینها چهره‌هایی هستند که مورد رجوع مردمان آن زمان در سؤالات فقهی و شرعی بودند که عایشه در زمان پیامبر کوچک بود، بعدها به عنوان یک منبع بزرگ در روایات رسول اکرم (ص) مطرح شد، به صورتی که اهل سنت یکی از منابع و مآخذی که می‌خواستند سیره پیامبر اکرم را به دست بیاورند، همین فرد می‌باشد.

حال به بحث بعدی فقط اشاره‌ای کوتاه شود که دوره ‌بعد چیست و برای فردا ان شاء الله بحث آماده شود.

دوره‌ی بعد دوره‌ای است که بعد از وفات پیامبر آغاز می‌شود تا قبل از امام باقر و امام صادق (ع). این محدوده هم از حیث فقهی رنگ و بوی خاص خودش را دارد، فشار در این محدوده و زمان براهلبیت بسیار زیاد بوده است، اتفاقاتی که در این مدت زمان صورت گرفته است غیر قابل باور و بسیار عجیب است.

به قول یکی از اساتید می‌گفتند که اگر توصیه‌ می‌شد به اهلبیت پیامبر بدرفتاری کنند، عادتاً از این بدتر که در این دوره اتفاق افتاد نمی‌شد و خلاصه اینجا شیعیان اهلبیت (ع) متأسفانه در مشکلات فراوان به سر می‌برند از حیث علمی و فقهی در استضعاف بودند و بسیاری از احکام را در این مدت زمان و قبل از ظهور امام باقر (ع) به اطلاع شیعیان نرسیده بود و مسائل حج را به صورت اخص اسم برده‌اند که شیعیان اصلا مسائل حج را نمی‌دانستند و حج‌هایی که آن زمان انجام می‌شد با جهل نسبی همراه بود و خلاصه معلوم است که با این وضعیت، بساط فقه شیعی نمی‌توانسته در این مدت به نحو مستوفی پهن باشد و ما چهره‌های فقیه و یا حداقل روات برجسته‌ای را در زمینه‌ی فقه داشته باشیم.

روایاتی از امام حسین (ع) در زمینه فقه آمده است به دو یا سه عدد نمی‌رسد و این نیست مگر خیانتی که به اهلبیت کردند و این گونه آنان را در تنگنا قرار دادند.

تفصل بحث ان شاء الله برای جلسه‌ی بعد خواهد بود.

اشاره: ادامه دروس را از طریق فایل های صوتی دنبال کنید.

ارسال یک دیدگاه

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

5 × یک =